پیش در آمدی بر طنز نویسی فارسی دری افغانستان

                                                                                                     به نجيب الله دهزاد طنز نويس جوان و تواناي كشور
سخن آغازين
طنز در ادبيات معاصر فارسي دري در افغانستان تقريباً به نوع ادبي فراموش شده يي بدل است. اين در حالست كه كشور در سدۀ بيستم چندين نوع استبداد شرقي را پشت سرگذاشته است. اساساً طنز واكنشي است در برابر استبداد و ميشود گفت كه طنز خود نوع نقد اجتماعي -  سياسي است. بايد بگويم من علاقه ندارم كه در اين نبشته وارد تيوري طنز شوم براي آن كه در يك جهت توان چنان كاري در من نيست و در جهت ديگر هدف من از اين نبشته آن است تا گذاري داشته باشم هر چند شتابزده از جادۀ باريك و ناهموار طنز نويسي در كشور. بدون ترديد هر شتابي اشتباهات و كمبودي هاي را با خود به همراه دارد، ولي انتظار من آن است تا آن شمار دوستاني كه در اين زمينه قلم زده اند، نخست نواقص كار را بر من ببخشايند و در گام ديگر خود مسأله را به گونۀ گسترده تري مطرح كنند تا تصويري كاملي از طنز نويسي و چگونه گي آن در كشور به دست آيد.

افغانستان در سالهاي پسين يكي از سياه ترين نوع استبداد قرون وسطايي با تلخكامي است، در اين سال ها در كنار مصيبت هاي گستردۀ اجتماعي فرهنگي ديگر، ريشه هاي آفرينش نوع ادبي طنز در كشور نيز اگر نگويم كاملاً‌، بلكه به پيمانۀ خشكيده است كه مي شود گفت ما در اين زمينه با هيچستاني رو به رو هستيم. از كاربرد گستردۀ طنز و زبان طنز آميز در ادبيات كلاسيك فارسي دري كه بگذريم به پندار من به گونۀ مشخص در ادبيات معاصر كشور ميشود نخستين رگه هاي آفرينش هاي طنزي و كاربرد زبان طنز آميز را در نوشته هاي محمود طرزي و شعري بعضي از شاعران آن دوره پيدا كرد. نوشته هاي محمود طرزي در « سراج الاخبار افغانيه » در دوران امير حبيب الله اكثراً از چاشني طنز بر خوردار است. چنين به نظر مي آيد كه آن روز نامه نگار، نويسندۀ و انديشه گر آگاهانه خواسته است تا با استفاده از چنين زباني در يك سوي راه گريزي براي خود داشته باشد و در سوی ديگر بر بي عدالتي نظام انتقاد كند.

هر چند شماري از فرهنگيان افغانستان عقيده دارند كه محمود طرزي به مفهوم امروزين آن به نوع ادبي طنز نپرداخته است، ولي به گفتۀ استاد كاظم آهنگ او با انتسار نوشته هاي طنز آميز در « سراج الاخبار » و به گونۀ مشخص با انتشار نوشتۀ « حي علي الفلاح » كه در ارتباط به ضرورت استقلال افغانستان نوشته است در حقيقت پايه گذار طنز سياسي در كشور است. استاد كاظم آهنگ بر اين باوراست كه اين طنز نه تنها در حلقات سياسي دربار در افغانستان، بلكه در حلقات سياسي هند بريتانوي نيز بازتاب گسترده و تكان دهنده يي داشته است. به نظر او تا كنون يك چنين طنز سياسی و تكان دهنده در مطبوعات افغانستان به چاپ نرسيده است البته بررسي جنبه هاي طنزي نوشته هاي محمود طرزي در « سراج  الاخبار » خود مي تواند موضوع بحث جدا گانه يي بوده باشد.


دهۀ  پنجاه سر آغاز طنز نويسي در افغانستان

اساساً طنز نويسي در افغانستان پيشينۀ درازي ندارد و شايد بتوان نخستين آفرينش هاي مستقل اين نوع ادبي و ژورناليستي را در مطبوعات دهۀ چهل و پنجاه خورشيدي جستجو كرد. بعضي از نويسنده گان افغانستان استاد عبدالغفور برشنا و استاد غلام علي اميد را نيز از شماري نخستين كساني ميدانند كه به نوع ادبي طنز توجه داشته اند، ولي اين دو شخصيت گرانقدر فرهنگي در زمينۀ نقاشي در كشور چنان شهرتي داشته اند كه در مورد آفرينش هاي طنزي آن ها كمتر توجه شده است و در اين عرصه شهرت چنداني ندارد. تا جاي كه من فكر مي كنم طنز نويسي در افغانستان حركت بسيار بطي داشته است. شمار طنز نويسان شناخته شده در كشورهنوز بسيار انگشت شمار اند و به همين گونه اثار چاپ شده در اين زمينه به مشكل مي تواند از شمار انگشتان دو دست بالاتر برود.

ظرف سه دهۀ گذشته اين عرصه از چهره هاي تازه دم و موفق به گونۀ ماتم ناكي خالي به نظر مي آيد. در حالي كه شعر و داستان نويسي افغانستان در اين مدت چه از نظر كمي و چه از نظر كيفي گام هاي بلندي به پيش بر داشته است. به پندار من طنز نويسي در افغانستان را مي توان به سه دهه يعني دهۀ پنجاه (1360-1350) دهۀ شصت و دهۀ هفتاد و (1380-1370) دسته بندي كرد. تا جايي كه من فكر مي كنم در دهۀ پنجاه نخستين نويسنده گاني كه به مفهوم امروزين آن به نوع ادبي طنز پرداخته است پاييز حنيفي و جلال نورانيست كه بعداً چهره هاي ديگري در عرصه پديدار مي شوند.


پاييز حنيفي

نام اصلي پاييز حنيفي عبدالرووف است. او به سال 1316 خورشيدي در كابل زاده شده است. حنيفي از شمار نخستين شخصيت هاي فرهنگي افغانستان است كه به دست دژخيمان رژيم دست نشاندۀ اتحاد شوروي پيشين به سال 1357 خورشیدی سر به نيست شد به تعبير واصف باختري شاعر و ادبيات شناس بزرگ كشور او نيز از همان پرنده گاني بي بازگشت جنگل رگبار است. او را مي توان از شمار نخستين نسل طنز نويسان افغانستان خواند. او نخستبين گزينۀ نوشته هاي طنزي خود را به سال 1347 خورشیدی زير نام « لبخند » در شهر كابل انتشار داد. بعداً اين كتاب به سال 1379 خوشیدی به اهتمام دكتور اسدالله شعور به وسيلۀ ادارۀ نشراتي « كيومرث » در پشاور تجديد چاپ شده است.

پاييز در خانوادۀ تهيدسي به دنيا آمده بود. با دشواري زياد آموزش خود را تا سويۀ بكلوريا با استفاده از دوره هاي آموزشي شبانه تكميل كرد. تنگدستي برايش فرصت آن را نداد تا به آموزش در دانشكدۀ حقوق و علوم سياسي كه مورد علاقه اش بود بپردازد. نوشته هاي او هميشه زبان انتقادي و طنز آميزي داشته است كه اين امر هرازگاهي مشكلاتي براي او به وجود مي آورد. در ادبيات معاصر افغانستان پاييز حنيفي بيشتر به نام پژوهشگر عرصۀ ادبيات و دانشهاي عاميانه شهرت دارد. به يقين مي توان گفت كه او در اين زمينه از شمار پيش گامان است. عرصه ديگري كه او در افغانستان شهرت دارد عرصۀ ادبيات كودك است.

او نه تنها آثار قابل توجهي براي كودكان در نظم و نثر نوشته، بلكه ترانه و افسانه هايي عاميانه رابراي كودكان گرد آوري كرده است. يكي از برازنده گي كار زنده ياد حنيفي در اين زمينه اين است كه او چنين آثاري را بيشتر از ساحه گرد آوري مي كرد نه از كتابخانه ها. چنين به نظر مي آيد كه پاييز حنيفي يكي از پر كار ترين پژوهشگران و نويسنده گان افغانستان بوده است كه با وجود مشكلات فراواني كه داشت پيوسته مي نوشت و مثل آن بود كه زنده گي را وقف نوشتن به كودكان و ادبيات عاميانه كرده بود. اين هم شماري از آثار نشر شدۀ او:

*- عجب ورجب، مجموعۀ سروده هاي انتقادي و انتباهي
*- كان خنده، اين اثر در حقيقت ادامۀ همان عجب و رجب است
*- تبسم، مجموعۀ اشعار فكاهي و انتباهي
*- نيلوفر، مجموعۀ از چند بحر طويل
*- نفحه، مجموعۀ سروده هاي اجتماعي
*- گنجي از سخن، مجموعه يي از وجيزه ها
*- سرود هاي محلي، مجموعۀ افسانه ها و آهنگ هاي مردم
*- لبخند (جلد دوم) مجموعۀ افسانه هاي عاميانه
*- ندا، مجموعه ترانه ها
*- صد برگ، مجموعهء سروده ها
*- نگين الماس، مجموعۀ سروده ها
*- نداي كودك مجموعۀ ترانه ها عاميانه براي كودكان
*- جبران شكست، داستان
*- فريب دوستانه، داستان
*- دشلمه
*- توضيحي بر ضرب المثلها


پاييز حنيفي در چهل و يك ساله گي به شهادت رسيد و در اين مدت كمابيش يك دهه فرصت يافت تا به تحقيق و افرينش بپردازد، آن گونه كه از آثارش معلوم مي شود او با عشق بزرگي به كار نويسنده گي مي پرداخته است. اين در حاليست كه هميشه فقر، تهي دستي و غضب حاكمان روزگار با او دست و گريبان بود. از او آثار زيادي در زمينۀ نظم، نثر و پژوهشهاي ادبي وجود دارد كه آن شهيد در زمان حياتش نتوانست آن ها را به چاپ برساند. روانش شاد باد!


جلال نوراني

نام جلال نوراني با طنز نويسي افغانسان چنان پيوندي دارد كه اساساً نمي شود بدون نام او بحث طنز نويسي در كشور را مطرح كرد. او را مي توان يكي از پايه گذاران طنز نويسي به مفهوم امروزين آن در كشور خواند. جلال نوراني به سال 1327 خورشيدي در شهر كابل به دنيا آمده است. او پس از آموزش هاي دورۀ ابتدايي و ليسه در شهر كابل به سال 1351 خورشيدي از دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه كابل گواهينامۀ ليسانس گرفت. او هنوز دانشجوي دانشگاه بود كه در حلقات مطبوعاتي شهر كابل به حيث يك طنز نويس با استعداد شناخته شد. بدون ترديد اين امر براي يك دانشجو و آن هم در افغانستان مي توانست موفقيت بزرگي به شمار آيد. به گمان من نمايشنامه هاي طنزي جلال نوراني كه در نخستين سال هاي دهۀ پنجاه از راديو افغانستان پخش مي گرديد براي او شهرت زيادي در پي داشت.

در آن سال ها برنامه هاي راديو افغانستان در ميان مردمان كشور شنونده گان زيادي داشت. از آن شمار نمايشنامه هاي راديويي كه جمعه شب ها انتشار مي يافت يكي از سرگرمي هاي مهم و آموزنده براي خانواده ها بود. اكثراً خانواده ها چه در شهر ها و چه در دهكده ها جمعه شب ها غالبا ساعت 9 شام به دور راديوهاي خود حلقه مي زدند و در يك سكوت لذت بخش به چنين نمايشنامه هاي كه زير زيگنال « راديو درام امشب ما » انتشار مي يافت گوشت مي دادند. با اين همه در دهۀ شصت خورشيدي است كه جلال نوراني طنز ها و ترجمه هاي از طنزهايش را به گونۀ گزينه هاي مستقل انتشار مي دهد. مشخصا او زماني كه به سال 1361 خورشيدي پس از يك دورۀ آموزش چند ساله از اتحاد شوروي پيشين به افغانسان برگشت در ارتباط به طنز نويسي و ترجمۀ طنز به كوشش هاي جدي تري دست زد.

چنان كه گزينه هاي طنزي « اي همو بيچاره گك اس » و « چه كنم عادتم شده » در همين سال ها انتشار يافت. همچنان او در اين سال ها طنزهايي را از منابع بلغاريايي ترجمه كرد كه بعداً آن طنزها زير نام « مرباي مرچ » انتشار يافت. با اين حال به پندار من بزرگترين كار جلال نوراني در زمينه، ترجمۀ طنز همان كتاب « طنز هايي از چهار گوشۀ جهان » است. « طنز هايي از چهار گوشۀ جهان » كه نمي دانم نوراني چند سال روي آن كار كرده بود سرگذشت جالبي دارد و آن سرگذشت چنين است كه اين كتاب در يكي دو شبانه روز در زمستان 1371 خورشيدي ناياب شد و حالا نوراني با وجدان راحت مي تواند در ارتباط به آن بنويسيد: ناياب.

يكي دو بار اين جا و آن جا ديده ام كه بعضي از شاعران و نويسنده گان عزيز آن گاه كه در صفحۀ چهارم پشتي اثر تازۀ خود آثار گذشتۀ شان را معرفي كرده اند در برابر آثار چاپ شدۀ شان در دهۀ شصت در كابل نوشته اند: ناياب. چه معلولم كه اين دوستان به فحواي اين شعر حافظ كه: « زاهد از خندۀ مي در طمع خام افتاد » وقتي شنيده اند كه آثار گذشتۀ شان در كابل يا پشاور دست ياب نمي شود به اين طمع خام نيفتاده باشند كه آن آثار چنان ورق زر دست به دست برده شده و ناياب گرديده است.

من از همين جا مي خواهم به هيمن شاعران و نويسنده گان ارجمندي كه در دهۀ شصت در انجمن نويسنده گان افغانستان كتاب چاپ كرده اند اين مژده! را بدهم كه دوستان عزيز آثار همۀ شما ناياب شده است، اما نه به وسيلۀ به اصطلاح « كرم هاي كتاب » بلكه به وسيلۀ فاتحان انجمن نويسنده گان افغانستان. اگر دوستان ديناري در كيسه داريد و نسخۀ منحصر به فردي لطفا آن آثار خود را تجديد چاپ كنيد. به هر صورت بر گردم به ماجراي « طنز هاي از چهار گوشۀ جهان ».

يكي از روز ها كه به خانه بر ميگشتم نگاهم از پشت آن پنجرۀ بزرگ به درون دفتر رييس انجمن نويسنده گان افتاد كه حالا ديگر به خوابگاه فرمانده و ياران همدل او بدل شده بود. روي ميز رييس « طنز هايي از چهار گوشۀ جهان » را ديدم كه چنان خشت هايي بدون هيچ گزافه يي شايد به ارتفاع يك متر سر هم چيده شده بودند. اتفاقاً پوش اين كتاب نيز رنگي شبيه به رنگ خشت پخته داشت. به كسي كه در كنارم بود و به گمان غالب « حميد مهروز » گفتم: امشب در چهار گوشهۀ جهان طنزي باقي نخواهد ماند. برگشت و دزدانه از گوشۀ پنجره به سوي ميز نگاه كرد. گفت آه، امشب نوبت « همو بيچاره گك » است.

ما به تجربه دريافته بوديم كتاب هاي كه روي ميز يا در كنار بخاري قرار مي گرفتند جز رفتن به كورۀ كتاب سوزي سرنوشت ديگري نداشتند. به خانه كه رسيدم هنوز « طنز هاي چهار گوشۀ جهان » پيش نظرم بود به خيالم آمد كه نوراني به چهار گوشۀ بخاري ميدود و ورقپاره هاي نيمسوخته يي را گرد آوري مي كند. فكر كردم كه « مرباي مرچ » خورده است كه اين همه بيتابي مي كند. چشمش كه به من ميفتد مي گويد: « چه كنم عادتم شده » در اين جا هم در چهار گوشۀ بخاري به دنبال طنز سرگردانم، مي گويم اين طنز ها را مگر به چه زباني ترجمه مي كني؟ مي گويد به زبان فارسي دري. مي گويم حالا زبان رسمي در كشور كه زبان آتش و دود است. تا چيزي بگويد مي بينم كه بخاري مترجم طنزهاي چهار گوشۀ جهان را به زبان دود به طنز سياهي ترجمه مي كند و به چهار گوشۀ آسمان مي فرستد.

فردا كه به انجمن برگشتم روي ميز كاملاً خالي بود. تعجب كردم كه يك شبه چگونه اين همه كتاب را سوختانده اند. از اين اثر ناياب نوراني كه بگذريم از او دو كتاب ديگر به نام هاي « تياتر كودك » و « تياتر و مكتب » نيز انتشار يافته است. شماري از طنزهاي نوراني به زبان هاي روسي، آلماني و بلغاريايي ترجمه شده است. با اين حال پس از آن كه نوراني در دوران دكتور نجيب الله كشور را ترك كرد ظاهراً در مطبوعات برون مرزي كشور حضور گسترده يي نداشته است و شايد من با آثار تازۀ او بر نخورده ام . به هر حال او را در طنز نويسي افغانستان ميتوان از شمار راهگشايان دانست و شايد يگانه كسي است كه ظرف چند دهۀ گذشته با جديت و مسؤوليت بيشتر به نوع ادبي ژورناليستي طنز پرداخته است.ظاهراً نوراني در سالهاي آواره گي اش نويسندۀ كم كاري بوده است. شايد هم او طنز هاي تازه اش را در هفت صندوق آهنين قفل كرده است تا نشود كه به سرنوشت « طنز هاي چهار گوشۀ جهان » گرفتار آيد.


هارون يوسفي

نخستين نوشته هاي هارون يوسفي را ميتوان پس از سال 1346 خورشيدي در مطبوعات شهر كابل پيدا كرد. در آن سال ها كه تازه هارون يوسفي به نويسنده گي روي آورده بود بيشتر چيزهاي مينوشت كه در افغانستان به نام پارچۀ ادبي شهرت دارد. به گمانم شماري از نويسنده گان و شاعران افغانستان كار نويسنده گي و شاعري را با نوشتن پارچه هاي ادبي آغاز كرده اند. پارچه هاي ادبي هارون يوسفي بيشتر در مجله هاي‌ « ژوندون » و « پشتون ژغ » كه بعداً در دورۀ رياست جمهوري محمد داود به « آواز » تغيير نام داد، به چاپ مي رسيدند.

هارون يوسفي زماني كه در صنف دوم دانشكدۀ ادبيات دانشگاه كابل درس مي خواند با استفاده از يك بورس آموزشي به اتحاد شوروي پيشين رفت و در دانشگاه دولتي مسكو در زمينۀ ادبيات شناسي به آموزش عالي پرداخت. زماني هم كه در دهۀ شصت خورشيدي به كشور برگشت در دانشكدۀ ادبيات دانشگاه كابل كرسي استادي يافت و به تدرسي مضموني در ارتباط به تاريخ ادبيات غرب در سدۀ بيستم مشغول گرديد. او در اين سال ها در كنار شغل استادي به امر طنز نويسي توجه بيشتري نشان داد و در همين سال ها بود كه نخسين گزينۀ طنزهاي او زير نام « عريضۀ ميرزا صدف » به وسيلۀ انجمن نويسنده گان افغانستان انتشار يافت.

در سال هاي بعد هارون يوسفي گزينۀ ديگري طنزهايش را زير نام « من ماندن والا نيستم » نيز آمادۀ چاپ كرد. در اين گزينه هشتاد طنز گرد آوري شده بودند كه شماري از آن در مطبوعات كشور انشتار يافته بودند، ولي بخش بيشتر كتاب طنز هاي چاپ نا شدۀ نويسنده بودند. مثل آن است كه اين هم آورد خواهي هارون يوسفي براي او آيندۀ خوشي در پي نداشت. چنان كه وقتي جنگ هاي تنظيمي در كابل آغاز يافت ديگر نه تنها او فاصله از آورد گاه بيرون پريده بود، بلكه آن چه را كه ظرف چند سال به نام «من ماندن والا نيستم» رشته بود، انفجار راكتي در چاپخانهء دولتي در ظرف چند دقيقه به پنبهء سياه بدل كرد. در اين زمان هارون يوسفي كشور را ترك كرده بود و كشتي سرگردان سرنوشت او سر انجام در ساحل خرم لندن لنگر انداخت چه معلوم كه چه نفسي راحتي كشيده باشد!

به هر صورت هارون يوسفي در سالهاي پناهنده گيش در لندن نيز از كار طنز نويسي به دور نمانده است. چنان كه او در اين سال ها طنزهايي را زير نام « ياد داشت هاي يك مسافر » آمادۀ چاپ كرده است. در جهت ديگر در اين سال ها شماري از طنزهاي او به زبان انگليسي در لندن ترجمه شده است. هارون يوسفي در دوران زنده گي در مهاجرت در زمينۀ طنز نويسي گامي آن سوتر نهاده و به نوشتن طنزهاي منظوم نيز پرداخته است. او هم اكنون با شماري از نشريه هاي برون مرزي افغانستان در كشورهاي غربي همكاري مي كند. مشخصاً تازه ترين طنزهاي او را ميتوان در مجلۀ « آسمايي » در آلمان جريدۀ « محبت » در لندن، فصلنامۀ « فردا » در سويدن و شماري نشريه هاي ديگر مطالعه كرد.

غير از اين طنزهاي سال هاي اخير هارون يوسفي در مجلۀ « پَر » كه به وسيلۀ فرهنگيان پناهندۀ ايران در امريكا انتشار مي يابد نيز به چاپ رسيده اند. هارون يوسفي در زمينۀ ترجمه نيز كارهاي انجام داده است چنان كه او غير از ترجمۀ طنزهايي از منابع خارجي، شماري از داستان هاي نويسنده بزرگ روس « انتون چیخوف » و بخشي از نمايشنامه هاي « گوگول » را از زبان روسي به فارسي دري ترجمه كرده كه اين نمايشنامه ها به وسيلۀ هنرمندان تياتر افغانستان اجرا شده است.


رازق فاني

رازق فاني در دهۀ شصت خورشيدي زماني به حيث يك طنز نويس شناخته شد كه انجمن نويسنده گان افغانستان گزينۀ طنز هاي او را به نام « امر با صلاحيت » انتشار داد. اين اثر طنزي رازق فاني از بسي جهات قابل توجه است و مي شود آن را از شمار آثار طنزي مهمي به حساب آورد كه تا آن زمان در كشور به چاپ رسيده بود. با اين حال شهرت گستردۀ فاني در زمينۀ شعر اين مجال را باقي نگذاشت كه او بتواند به حيث يك طنز نويس نيز شهرت است پيدا كند. او در اواخر دوره حكومت دكتور نجيب الله كشور را ترك كرد و هم اكنون در ايالات متحد امريكا زنده گي مي كند. بر بنياد اطلاعاتي كه وجود دارد افزون بر تلاش هاي ادبي ديگر، طنز همچنان يكي از مشغله هاي ذهني فاني را تشكيل مي دهد. با اين حال تا كنون از او گزينۀ طنزي ديگري به چاپ نرسده است.

فاني به سال 1322 خورشيدي در كابل زاده شده است. در رشتۀ اقتصاد از كشور بلغاريا دانشنامۀ فوق ليسانس دارد. او هنوز نوجوان بود كه به كار شعر و نويسنده گي روي آورد. زماني كه به سال 1344 خورشيدي نخستين گزينۀ شعري فاني زير نام « ارمغان جواني » در شهر كابل انتشار يافت او بيست و دو سال داشت. همان نخستين گزينه نشان مي داد كه فاني از فريحۀ قابل توجهي در شعر و شاعري بر خوردار است.

در اين گزينه خاصتاً در ترانه ها و چهار پاره هاي آن مي توان جلوه هاي از تصوير پردازي و انديشه هاي علامه اقبال لاهوري را مشاهده كرد. دومين گزينۀ شعري رازق فاني « پيامبر باران » نام دارد كه به سال 1365 خورشيدي به وسيلۀ انجمن نويسنده گان افغانستان در شهر كابل انتشار يافته است. با انتشار همين گزينه بود كه فاني در افغانستان بيشتر به حيث يك شاعر غزل سرا شهرت پيدا كرد. از فاني در سال 1363 داستان ميانه يي زير نام « بارانه » نيز در كابل انتشار يافته است.


عزيز آسوده

طنز نويسي آسوده به دهۀ پنجاه خورشيدي بر مي گردد چنان كه او خود مي گويد نخستين تجربه هاي او در اين زمينه در هفته نامۀ « ترجمان » به چاپ رسيده است. با اين حال از او تا كنون هيچ گزينۀ مستقل طنز انتشار نيافته است. آسوده در افغانستان بيشتر به صفت شاعر و داستان نويس شهرت دارد. علاوه بر آن او در زمينۀ نقد و پژوهش هاي ادبي و اجتماعي نيز قلم زده است. مشخصاً آسوده در دهۀ شصت خورشيدي بود كه به حيث يكي از چهره هاي ادبي در مطبوعات كابل شناخته شد. از آسوده تا كنون اين كتاب ها چاپ شده است:

*- اشك قرن- گزينه شعر هاي آسوده است كه در دهۀ شصت خورشيدي به وسيلۀ انجمن نويسنده گان افغانستان در كابل چاپ شده است.
*- سيماي معاصران. چاپ شده در دهۀ شصت خورشيدي به وسيلۀ وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در كابل
*- پيشه وران و پيشه هاي قديم كابل. اين كتاب هنوز از چاپخانه بيرون نشده بود كه در نخستين دور جنگ هاي تنظيمي در آتش سوزيي كه در چاپخانه دولتي كابل رخ داد از بين رفت.
*- بازي هاي ورزشي، رساله ييست براي كودكان و نو جوانان كه به وسيلۀ يكي از سازمان هاي امداد غير دولتي در پشاور انتشار يافته است.

طنز هاي عزيز آسوده در دهۀ شصت بيشتر در روزنامۀ «انيس » و هفته نامۀ « پامير » به چاپ مي رسيد و در دوران حاكميت مجاهدين او در اين زمينه با هفته نامه هاي « مجاهد و شهر » همكاري مي كرد. آسوده به سال 1375 خورشيدي پس از آن كه طالبان كابل را قبضه كردند به پشاور آواره گرديد و او در سال هاي آواره گي در آغاز با نشريه هاي « خاور و بلاغ » و بعدا هم با « ماهنامه » همكاري مي كرد. آسوده در اين سال ها طنزهايش را علاوه بر نام اصلي به نام هاي مستعار شكوهي، ميرزا عمو جان و ‹ ع › انتشار داده است. در سال هاي اخير عزيز آسوده بيشتر طنز منظوم نوشته و هم اكنون دو گزينه از طنز هاي منثور و منظوم خود را آماده چاپ دارد. آسوده به سال 1331 خورشيدي در كابل زاده شده و آموزش عالي را به سال 1356 خورشیدی دررشتۀ ژورناليزم دانكشدۀ ادبيات دانشگاه كابل تمام كرده است.


ادامۀ طنز نويسي در دهۀ شصت

در دهۀ شصت خورشيدي خاصتاً در نيمۀ دوم آن گرايش به طنز نويسي در ميان نويسنده گان جوان افغانستان دامنۀ بيشتري پيدا مي كند. چنان كه در مطبوعات اين دوره در شهر كابل با نامهاي فراواني در اين زمينه بر مي خوريم. شايد يكي از دلايل گسترش طنز نويسي در اين سالها اين بوده باشد كه شماري از نشريه ها به انتشار نوع ادبي ژورناليستي طنز توجۀ بيشتري نشان مي دادند و بدينگونه زمينۀ بهتري طنز نويسي در مطبوعات كشور را فراهم مي كردند. با اين حال چندان از واقعيت به دور نخواهد بود كه گفته شود افزايش طنز نويسي در اين سال ها بيشتر يك افزايش كمي بوده است تا افزايش كيفي.

چهره هاي شاخص در عرصۀ طنز نويسي در دهۀ شصت نيز همان هاي اند كه كار خود را از دهۀ پنجاه آغاز كرده اند و در همان سال ها به شهرت رسيده اند. روزي با حميد پژمان كه طنز نويسي را از دهۀ شصت آغاز كرده و تا هم اكنون رابطه اش را با آن به گونۀ كجدار و ريز نگهداشته است، در ارتباط به طنز نويسان دهۀ شصت بحثي داشتم و در آخر دريافتيم كه معدود نامهاي از طنز نويسان آن دوره را در حافظه داريم.

او به من كمك كرد و شماري نشريه هاي سال هاي دهۀ شصت در كابل را كه با خود داشت ورق زديم و دريافتيم كه فهرست نام ها درازتر از آن است كه ما تصور مي كرديم. چنان كه مي بينيم در اين سال ها خليل الله روفي، ظاهر ايوبي، بلقيس بسميل، طلا باز حبيب زي، لطيفه سعيدي، سيد امان اشرفي، عبدالله نويد، انجينر محمد اسماعيل صديقي، احمد فريد نويد، انجينر صاحب شاه رفيق، آصف همكار، نصير احمد نشاط، اسحاق ثنا، ابراهيم كوهي، ناتور رحماني، عبدالبصير شرر، آتش پرچه، دكتور طلوع، حميد پژمان، اسحاق ژاله، فاروق عطايي، هارون يوسفي، رازق فاني، جلال نوراني، و شمار ديگري طنز هاي چاپ شده يي در مطبوعات سالهاي دهۀ شصت در كابل دارند.

البته اين فهرست به هيچ صورت نمي تواند كه فهرست كامل طنز نويسان كشور در دهۀ شصت بوده باشد براي آن كه حميد پژمان معدود شماره هايي را از معدود نشريه هاي كابل با خود داشت. بدون ترديد در يك جستجوي گسترده تر در مطبوعات مركز و ولايات كشور مي توان به نام هاي ديگري نيز بر خورد، ولي اين نكته قابل ياد دهانيست كه هر قدر هم كه اين فهرست به درازا بكشد باز هم شمار طنز نويسان شناخته شده در اين سال ها از يكي چند نام بالاتر نمي رود.


غلام فاروق عطايي

عطائي از آن شمار طنز نويسان افغانستان است كه به گونۀ منظوم و منثور طنز نوشته است. او به سال 1331 خورشيدي در ولسوالي انار درۀ ولايت فراه چشم به جهان گشود او زماني كه دورۀ ابتدايي را در فراه تمام كرد بعداً به كابل آمد و دورۀ ليسه را در ليسۀ ابن سينا به پايان آورد.عطايي به سال 1355 خورشيدي از دانشكدۀ حقوق و علوم سياسي دانشگاه كابل گواهينامۀ ليسانس گرفت. نخستين طنزهاي عطايي در دهۀ شصت خورشيدي در نشريه هاي « انيس، پيام، سباوون و اخبار هفته » در شهر كابل انتشار يافت و بدينگونه او به حيث يك طنز نويس جوان در حلقات ادبي كابل شناخته شد.

در دوران حاكميت مجهاهدين طنزهاي منثور و منظوم عطايي بيشتر در هفته نامۀ « كابل »، نشريۀ « شوخك » در شهر مزار شريف و « هفت اورنگ » در شهر هرات اقبال چاپ يافتند.در سال هاي پسين طنزهاي عطايي در مطبوعات برون مرزي افغانستان نيز راه پيدا كرده است. چنان كه در اين سال ها شماري طنزهاي او در نشريۀ « فردا » در آلمان، « پرستو و زمانه » در مسكو، « سحر، صدف و شبخند » در شهر پشاور پاكستان نيز انتشار يافته است.

در دوران طالبان زماني كه انجمن ادبي هرات پس از يك وقفۀ دراز يك بار ديگر به فعاليت آغاز كرد و نشريۀ « اورنگ » هشتم پايه گذاري گرديد عطايي بخشي از طنز هايش را در اين نشريه به چاپ رساند. در سال هاي اخير طنزهاي عطايي در مطبوعات كشور همسايه ايران نيز راه پيدا كرده، چنان كه مجله « آشنا » شماري از طنز هاي او را به چاپ رسانده است. هر چند بخشي از طنزهاي عطايي به نام اصلي او به چاپ رسيده اند با اين حال او شماري از طنزهاي خود را به نامهاي مستعار « ثانيه، طلعت، رومل، افغان، مفلس خوشحال » نيز انتشار داده است. عطايي طنزهاي را كه از سال 1371 خورشیدی بدينسو نوشته است در چهار گزينۀ جدا گانه آماده چاپ كرده است، اما مرگ مجال چاپ اين آثار را به او نداد.


ظاهر ايوبي

ايوبي در دهۀ شصت در انستيتوت طب دولتي ابوعلي سيناي بلخي در كابل مشغول آموزش بود. در عين زمان با مجلۀ « سباوون » و « اخبار هفته » همكاري داشت. چنان كه صفحات طنز و كارتون « سباوون » و « اخبار هفته » زير نظر او انتشار مي يافتند. ظاهر ايوبي به سال 1369 خورشيدي در يك كانكورادبي كه به وسيلۀ كانون نويسنده گان جوان افغانستان راه اندازي شده بود جايزۀ نخست در بخش طنز نويسي را به دست آورد.

با اين حال تا كنون هيچ گزينۀ مستقل طنز از او انتشار نيافته است و اما به سال 1369خورشيدي به كوشش ظاهر ايوبي يك گزينۀ طنزي زير نام « دوران پدر كلانم » در شهر كابل انتشار يافت. در اين گزينه علاوه بر طنزهاي ظاهر ايوبي طنزهاي از بلقيس بسمل و طلا باز حبيب زي نيز به چاپ رسيده است. « دوران پدر كلانم » نام يكي از طنزهاي ظاهر ايوبي است كه نام كتاب نيز از آن گرفته شده است. « دوران پدر كلانم » يگانه گزينۀ طنزي مشترك از چند طنز نويس افغانستان است كه تا كنون انتشار يافته است. ظاهر ايوبي پس از پيروزي مجاهدين چند ماهي در كابل زنده گي مي كرد، ولي بعداً كابل را ترك كرد و هم اكنون معلوم نيست كه با صبر ايوب وار در كدام سرزمين غريب به سر مي برد. من ظرف يك دهۀ گذشته در مطبوعات داخل و خارج كشور با نام و نوشتۀ تازه يي از او به نخورده ام. اميد روزي با انباني از طنزهاي تازه بر كشور به گردد و « بوجي خنده » هايش را روي برگ هاي مجله « سباوون » و يا نشريهۀ ديگري بگشايد.


بلقيس بسمل

طنز نويسي بلقيس بسمل از هفته نامۀ « اخبار هفته » و مجلۀ « سباوون » آغاز گرديده است. او در آخرين سالهاي دهۀ شصت در دانشكدۀ زبان و ادبيات دانشگاه كابل مشغول آموزش بود. مي توان گفت كه بلقيس بسمل به مانند شمار ديگري از طنز نويسان جوان از طريق مجلۀ « سباوون و اخبار هفته » به جامعۀ فرهنگي افغانستان معرفي شده است. در دهۀ شصت در افغانستان گرايش گسترده يي به سوي ادبيات در ميان دختران ديده مي شد كه البته اين گرايش عمدتاً به سوي شعر و داستان بود.

در اين سال ها از ميان دختران تنها نام هاي بلقيس بسمل و لطيفه سعيدي در مطبوعات ديده مي شود كه طنز مي نويسند، البته در اين زمينه بلقيس بسمل نسبت به لطيفۀ سعيدي پيگيري و شهرت بيشتري دارد. به يك مفهوم مي شود بلقيس بسمل را در اين آن سال ها يگانه نمايندۀ زنان افغانستان در عرصه طنز نويسي كشور خواند. عرصۀ طنز در افغانستان هميشه از حضور زنان تقريبا خالي بوده است و اين امر را مي توان نقيصۀ بزرگي طنز نويسي در افغانستان به شمار آورد. پس از پيروزي مجاهدين معلوم نيست كه بلقيس بسمل به مانند شمار ديگراز بانوان نويسنده و سخنور به كدام جزيرۀ دور دست انزوا پناه برده است. ظرف يك دهۀ گذشته نام و نوشته يي از او در مطبوعات داخلي و خارجي كشور ديده نشده است.


آذرخش مستور

آذرخش مستور در مطبوعاتي افغانستان بيشتر به نام يك كارتون پرداز شهرت دارد. در حالي كه او افزون بر كارتون به نوشتن طنز نيز پرداخته است. نخستين طنزهايي او در دهۀ شصت خورشيدي در مجلۀ « جوانان امروز »، مجلۀ « سباوون » و « اخبار هفته » انتشار يافته است. او در دوران حكومت مجاهدين با هفته نامۀ « كابل » همكاري داشت و صفحات طنز و كارتون اين نشريه زير نظر او به نشر مي رسيد.

مستور پس از پيروزي طالبان بر كابل كشور را ترك كرد و به پاكستان آواره شد و در يكي از سازمانهاي امداد غير دولتي به كار آغاز مي كند. آذرخش مستور در پشاور باري نمايشگاه كارتونهاي خود را راه اندازي نمود و بعداً نشريه « شبخند » را كه يك نشريۀ اختصاص طنز و كارتون است پايه گذاري كرد. او در اين سال ها گزينه يي از طنزها و كارتونهايش را آمادۀ چاپ كرده است. مستور به سال 1348 خورشيدي در كابل زاده شده است. او پزشك است و آموزش عالي خود را در انستيتوت طب دولتي ابوعلي سيناي بلخي در كابل تمام كرده است.


طنز نويسي برون مرزي افغانستان

كودتاي ثور 1357 خورشيدي در كنار مصيبت هاي استخوان سوز ديگري كه در پي داشت سر آغاز آواره گيهاي كتله يي مردم افغانستان نيز گرديد. آواره گيهاي كه جنگهاي تنظيمي بر شدت آن افزود و شلاق طالبان آن را دو چندان كرد. هم اكنون در كجاي جهان نيست كه كاروان چندين مليوني آواره گان افغانستان اتراق نكرده است. با اين حال شماري از كارشناسان مطبوعات برون مرزي كشور را به سه حوزۀ زيرين دسته بندي مي كنند:

1- حوزۀ ادبيات و مطبوعات برون مرزي افغانستان در پاكستان
2- حوزۀ ادبيات و مطبوعات برون مرزي افغانستان در ايران
3- حوزۀ ادبيات و مطبوعات افغانستان در كشور هاي غربي



1- طنز نويسي افغانستان در پاكستان

آثار طنزي چاپ شدۀ نويسنده گان پناهندۀ افغان ظرف دهۀ اخير در پشاور بيشتر از مجموع گزينه هاي طنزيست كه در سه دههۀ گذشته در داخل كشور به چاپ رسيده است. البته اين گزينه هاي طنزي چاپ شده در پشاور تماماً به آن نويسنده گان افغان مربوط نمي شود كه در پشاور بوده اند، بلكه شماري از اين آثار از آن طنز نويسان پناهندۀ افغان در غرب است كه آثار خود را در پشاور انتشار داده اند. به گونۀ نمونه حليم تنوير و واحد نظري گزينه هاي طنزي خويش را در پشاور انتشار داده اند در حالي كه تنوير در هالند و واحد نظري در آلمان به سر مي برد. با اين ياد كرد كوتاه، مي پردازيم به آن طنز نويسان پناهندۀ افغان كه در اين سالها يا در پشاور زنده گي كرده اند و يا هم در ميان كابل پشاور سرگردان بوده اند.


چوكيدار از كوچۀ ده افغانان

بدون ترديد اين يك نام مستعار است. با اين حال او يكي از نخستين نويسنده گان پناهندۀ افغانستان است كه گزينۀ طنزي مستقلي را به نام « آزرده گي معاف » در دلو 1368 خوشیدی در شهر پشاور پاكستان انتشار داده است. ظاهراً ناشر كتاب ادارۀ بصيرت است. ننگيال بر اين كتاب به زبان پشتو مقدمه نوشته است. او در اين مقدمه گفته است كه از سالها بدينسو چوكيدار را مي شناسد. تا جايي كه فكر مي شود اين ننگيال بايد شهرت ننگيال باشد نه اسحاق ننگيال. براي آن كه اسحاق ننگيال در آن سالها در كابل مي زيست و در روز نامۀ پيام كار مي كرد. در حالي كه شهرت ننگيال در پشاور بود و با بخشهاي فرهنگي و نشراتي بعضي تنظيمهاي جهادي همكاري داشت. مي گويند او هم اكنون در لندن زنده گي مي كند.

ديدگاه هاي بعضي از روزنامه نگاران افغان در پشاور چنين است كه گزينۀ طنزي « آزرده گي معاف » از طريق نشرات حزب اسلامي به بازار كتاب بر آمده است. در اين گزينه چوكيدار سي و يك طنز خود را گرد آوري كرده است. اين طنزها بيشتر جنبۀ سياسي داشته و از زبان و پرداخت قابل توجهي بر خورداراند. چنين به نظر مي آيد كه چوكيدار در اين زمينه از قريحه و استعدادي خوبي بر خوردار است. با اين حال تا كنون نه تنها طنزي به اين نام در مطبوعات داخلي كشور به چاپ نرسيده است، بل تا جايي كه من ديده ام در سالهاي پسين نيز طنزي از او در مطبوعات برون مرزي افغانستان در پاكستان انتشار نيافته است. تلاش من جهت يافتن نام اصلي نويسنده به نتيجه يي نرسيد.


محمد رسول جهان بين

جهان بين به سال 1328 خورشيدي در شعر كابل چشم به جهان گشوده است. او هنوز شانزده سال داشت كه نخستين نوشته هايش در روزنامۀ « اتحاد بغلان » به چاپ رسيد و اما پس از آن كه از رشتۀ ژورناليزم دانشكدۀ ادبيات دانشگاه كابل گواهينامۀ ليسانس به دست آورد همكاريش با مطبوعات كشور دامنۀ بيشتري پيدا كرد. در دهۀ شصت جهان بين بيشتر با جريدۀ « نگاه، انيس جمعه، هفته نامۀ پامير » و چند نشريۀ ديگر همكاري داشت. به سال 1362 خورشيدي در هفته نامۀ « پامير » كليشه يي زير نام « صداي همشهري » آن گونه كه جهان بين مي گويد به ابتكار او به وجود آمد. گرداننده گان نشريه در زير اين كليشه عمدتاً به نشر نوشته هاي طنزي مي پرداختند. جهان بين مي گويد دست كم يك صد پارچه طنز او به گونۀ مسلسل در زير اين كليشه انشتار يافته است.


او در سال هاي آواره گيش در شهر پشاور پاكستان در وضعيت ناگواري به سر برده است، آن هم در حالي كه ده سال پيش به اثر يك خون ريزي داخلي چشم هايش حس بينايي خود را تقريبا از دست داده است. با اين حال او توانسته است تا گزينه هاي طنزيي را به نام هاي « چگونه خر شدم »، « شير شير نر و برادران شير بوده » « خرها و خاطره ه» ، « از افطاري تا نظام نوين » را آمادۀ چاپ كند. غير از اين او در تابستان سال جاري خورشيدي موفق شده است تا نخستين گزينۀ طنزهايش را زير نام « ده گور تاريكي » شامل طنزهايي است كه كه جهان بين شماري را در داخل كشور و شمار ديگري از آن ها را رد سالهاي آواره گي اش در پاكستان نوشته است. اين نكته را نيز در مورد جهان بين بايد بگويم كه پاره يي از طنزها و نوشته هاي طنزي او به نام مستعار « سوهان » نيز به چاپ رسيده است.


نصير احمد نشاط

زمستان 1379 نصير احمد نشاط يك گزينۀ از شعرهايش را زير نام « نزع كابل » در شهر پشاور به چاپ رساند. بخشي از شعرهاي آمده در « نزع كابل » طنزهاي منظوم شاعر است. نشاط يكي از آن طنز پردازان كشور است كه بيشتر به گونۀ منظوم مي نويسد. نصير احمد نشاط به سال 1352 خورشيدي در دهكدۀ باباي ولي ولسوالي پنجشير به دنيا آمده است. او مدرسۀ ابتدايي را در همانجا خوانده است، ولي بعداً روي يك رشته مشكلات زنده گي نتوانسته است كه به آموزشهاي خويش ادامه بدهد. با اين حال او تا سن هفده ساله گي در مدارس مذهبي مشغول آموزش علوم ديني بوده است. نشاط در دهۀ پنجاه خورشيدي با علي اصغر بشير مدير مسؤول هفته نامۀ طنزي « ترجمان » در كابل آشنا شد و اين آشنايي به او فرصت داد تا در اين يگانه نشريۀ طنزي كشور مشغول به كار شود و از حضور استاد علي اصغر بشير فيض ببرد. نشاط علاوه بر مجموعۀ « نزع كابل » چهار مجموعۀ ديگر از شعرها و طنزهاي خود را آمادۀ چاپ كرده است.


محمد عاطف مقدسي

مقدسي به سال 1378 خورشیدی اثري را زير نام « سوگواران گرسنۀ كابل » در شهر پشاورانتشار داده است. اين اثر مقدسي سه بخش دارد:

1- بخش نخست شامل شمار داستان هاي كوتاه و طرحهاي داستاني نويسنده است.
2- بخش دوم در بر گيرندۀ نوشته هاييست در زمينۀ بعضي از رويداد ها و شخصيت هاي تاريخي افغانستان.
3- بخش سوم شامل طنز هاييست كه نويسنده در سالهاي اخير نوشته است.


مقدسي به سال 1340 خورشيدي در شهر كابل زاده شد و به سال 1359خورشیدی آموزش دانشگاهي خود را در دانشكدۀعلوم اجتماعي دانشگاه كابل به سويۀ ليسانس تكميل كرد. او در دهۀ شصت خورشيدي با روزنامه هاي مختلف در شهر كابل همكاري داشت و پيش از پيروزي طالبان بر كابل در رياست « آژانس اطلاعاتي باختر » كار مي كرد. هر چند از او نوشته ها و طنزهاي زيادي در مطبوعات افغانستان به چاپ رسيده است ولي « سوگواران گرسنۀ كابل » يگانه اثر مستقل چاپ شدۀ اوست.


نجيب الله دهزاد

« تولد هيولا » نخستين گزينۀ طنزهاي نجيب الله دهزاد به سال 1381 خورشيدي در شهر پشاورانتشار يافته است. طنزهاي اين گزينه در ميان سال هاي ‹ 1372-1381 › خورشيدي نوشته شده است. به پنداشت من « تولد هيولا » در طنز نويسي معاصر افغانستان جايگاه بلندي دارد. بر بنياد همين اثر نجيب الله دهزاد را ميتوان يكي از طنز نويسان سياسي در افغانستان خواند. اساساً انگيزۀ نوشتن اين مقاله هم زماني در من بيدار شد كه « تولد هيولا » را خواندم. در همين جا بايد بگويم كه اين نبشته نا قابل خود را به اين طنز نويس ارجمند و تواناي كشور نجيب الله دهزاد تقديم مي كنم. من هيچگونه شناخت مستقيم با دهزاد ندارم و هيچ به حافظه ندارم كه او را جايي ديده باشم. حتا پيش از آن كه « تولد هيولا » به دستم برسد ذهن من با اين نام بيگانه بوده است. اين كه دهزاد دقيقاً چه زماني به نوشتن روي آورده و در كجا و در چه رشته يي تخصص دارد به من به روشني معلوم نيست. با وجود تلاشي كه كردم نتوانستم سطري در ارتباط به زنده گي او پيدا كنم.


ناتور رحماني

در آخرين سالهاي دهۀ شصت خورشيدي بود كه آثار و نوشته هاي طنزي ناتور رحماني در مطبوعات كابل انتشار يافتند. ناتور در دوران حكومت دست نشاندۀ اتحاد شوروي پيشين سالهايي را در زندان پلچرخي سپري كرد. در اين سالها با آن همه مشقات و دشواريهايي كه وجود داشت، او به مطالعه در زمينه هاي مختلف ادبي و هنري پرداخت. ناتور پس از پيروزي مجاهدين كشور را ترك كرد و به پاكستان پناهنده شد و در سالهاي پسين در اسلام اباد زنده گي مي كرد. او در پاكستان بر دامنۀ تلاشهاي ادبي خود افزود و با شماري از نشريه هاي برون مرزي افغانستان در غرب همكاري داشت. ناتور علاوه بر طنز نويسي به شعر و داستان كوتاه نيز مي پردازد چنان كه او در سالهاي غربت در پاكستان آثار زيرين را انتشار داده است.

*- از زير دار گريخته گي، گزينهء طنز ها
*- طرحهاي سمبوليك، مجموعۀ طنز ها و مقاله ها
*- قصه ها و غصه ها، گزينۀ داستانهاي كوتاه
*- از خون از خاكستر، گزينۀ شعر
*- از درد تا مصيبت، گزينۀ شعر


ناتور رحماني چندي پيش بر خنگ مردا زين زد و با يك قمچين از هفت دريا گذشت و هم اكنون در كانادا زنده گي مي كند.


محمد هاشم يوسفي

طنزهاي هاشم يوسفي از سال 1371 خورشیدی بدينسو در نشريه هاي برون مرزي افغانستان در پشاور مانند مجلۀ « وطن »، « مستقبل »، جريدۀ « پيغام » نشريه مركز اسلامي افغانستان و روز نامۀ « سهار » به نام م.ه يوسفي انتشار يافته است. او به سال 1329 خورشیدی در كابل زاده شده و تحصيلات عالي خود را در رشتۀ زبان و ادبيات دانشگاه كابل تمام كرده است. يوسفي در كابل به نام يك طنز نويس شهرتي نداشت براي آن كه او در نشريه هاي آن سالهاي كابل چيزي نمي نوشت.هاشم يوسفي يكي از معدود نويسنده گان پناهدۀ افغان در پشاور است كه در گسترش طنز نويسي در مطبوعات برون مرزي كشور در پاكستان سهمي قابل توجهي داشته است.

طنز هاي او از نظر موضوع بيشتر جنبۀ اجتماعي دارند و در آن ها كمتر به به مسايل سياسي پرداخته شده است. غير از طنز نويسي هاشم يوسفي رشته مقاله هايي را زير نام « با مشاهير كشور خود آشنا شويد » نيز در نشريه هاي پشاور و بيشتر در روزنامۀ « سهار » انتشار داده است. او در اين نوشته ها به معرفي شماري از شخصيت هاي اجتماعي - فرهنگي افغانستان پرداخته است. يوسفي پس از سقوط نظام داكتر نجيب الله به پاكستان پناهنده شده و هم اكنون در شهر پشاور زنده گي مي كند. او در اين سالها اضافه از صد طنز نوشته كه بخشي بيشتر آنها به گونۀ پراگنده انتشار يافته است. او اين طنزها را در چند گزينۀ طنزي آمادۀ چاپ كرده و انتظار دارد تا روزي در دسترس خواننده گان قرار گيرد.


شفيق پيام

پيام نخستين گزينۀ طنزهايش را زير نام « آدم شكسته نفس » به سال 1377 خورشيدي در شهر پشاور پاكستان انتشار داد. طنزهاي اين مجموعه در ميان سالهاي 1377 تا 1378خورشیدی در شهرهاي مزار شريف و پشاور نوشته شده است. شفيق پيام به سال 1376 خورشیدی از رشتۀ ژورناليزم دانشكدۀ ادبيات دانشگاه بلخ گواهينامۀ ليسانس به دست آورده است. او از دوران آموزش هاي دانشگاهي به ادبيات و طنز نويسي روي آورد و مدت زماني هم در شهر پشاور با دو هفته نامۀ « صداي امروز » كه به صاحب امتيازي محمد اسماعيل اكبر به سال 1377 خورشیدی به نشرات آغاز كرد همكاري داشت. اين نشريه پس از انتشار چند شماره به سبب مشكلات مالي تعطليل گرديد. هر چند اسماعيل اكبر، خانۀ خود را در ميكرورويان اول بر سر همين نشريه كرد.


خالد نويسا

« تصورات شبهاي بلند » كه به سال 1378 خورشیدی در پشاور انتشار داد، يكي از طنزهاي خود و شايد هم يگانه طنز خود را كه « سخنراني » نام دارد نيز در اين گزينه به چاپ رسانده است. گزينۀ نخست خالد نويسا « فصل پنجم » نام دارد كه به سال 1377 خورشیدی در پشاور انتشار يافته است. با انتشار همين گزينه بود كه نويسا در حلقات ادبي برون مرزي افغانستان به حيث يك داستان نويس با استعداد و آشنا با جريانهاي و شگرد هاي تازۀ داستان نويسي شناخته شد. او در زمان حكومت مجاهدين در موسسۀ نشراتي « انيس » كار مي كرد و به نام آريا نژاد مي نوشت. نويسا بعداً از هيبت شلاق عدالت طالبان ديوان و دفتر را ترك كرد و در يك نفس خود را به پشاور رساند. اگر نويسا در آن سالها در كابل هم كه طنزهايي انتشار داده باشد براي نويسنده شهرتي در پي نداشته است. نويسا در سالهاي آواره گي اش در پشاور علاوه بر داستان و طنز به پژوهشهاي ادبي نيز پرداخته است و گاهي در زمينۀ نقد ادبي نيز قلم زده است.


عزيز الله نهفته

نهفته نخستین گزينۀ داستاني اش را زير نام « نقشهاي موهوم » در بهار سال 1381 خورشيدي در پشاور انتشار داد. او در اين گزينۀ داستاني طنزي دارد به نام « ختم قرآن ». عزيز الله نهفته در افغانستان شهرت به شاعري دارد و اما انتشار « نقشهاي موهوم » نشان داد كه او در زمينۀ داستان نويسي نيز از استعداد قابل توجهي بر خورداراست. داستانهاي او در اين گزينه بيشتر ذهني است و بررسي ويژه گيهاي آن در حوزۀ كار من نيست. طنز « ختم قرآن » نهفته و طنز « سخنراني » از نويسا از نظر زبان و پرداخت خيليها قابل توجه است و نشان مي دهد كه اين دو نويسنده بايد در اين زمينه تجربه هاي نخستين را پشت سر گذاشته باشند.

شخصيت ادبي نهفته در محيط ادبي فرهنگي پشاور شكل گرفته و او در همين شهر به شاعري و نويسنده گي آغاز كرده است. نخستين گزينۀ شعري او به سال 1374 خورشیدی در پشاور انتشار يافت كه تجربه هاي خام و نخستين شاعر بودند. بعداً گزينه هاي شعري « خواب چشمه هاي صبح » و « ماه و شرنگ شب » را به سال هاي  1377 و 1379خوشیدی باز هم در پشاور انتشار داد كه بيانگر پيشرفت قابل توجه شاعر در اين زمينه است. او سروده هاي سالهاي پسين خود را زير نام « زنده گي را مه گرفته است » آمادۀ چاپ دارد و به همينگونه رُماني دارد به نام « برف كوچ » كه معلوم نيست چه زماني به چاپخانه خواهد رفت.


محمود شاه سليمي

سليمي در يكي دو سال اخير به طنز نويسي آغاز كرده است. تا كنون شماري طنزهاي او در فصلنامۀ هنري ادبي « سپيده »، گاهنامۀ « هنر » و مجلۀ « مشعل دانش » انتشار يافته كه بيانگر استعداد خوب او در اين زمينه است. محمود شاه سليمي كار نويسندگي را با نوشتن نمايشنامه آغاز كرده است. او در نمايشنامه هاي خود با استفاده از زبان طنز به انتقاد اجتماعي - سياسي مي پردازد. سليمي در كنار طنز و نمايشنامه داستان كوتاه نيز مي نويسد. يكي از تلاش هاي قابل توجه محمود شاه سليمي در سالهاي اخير در پشاور پايه گذاري تياتر غربت است. او اين تياتر را در همكاري با حكيم اطرافي، انيسه وهاب، ضيا مراد از كارمندان تياتر افغانستان به سال دو هزار ميلادي پايه گذاري كرد.

اين تياتر ظرف سال هاي اخير رشته نمايشنامه هايي را در ارتباط به نوروز و ديگر روز هاي ملي و مذهبي در شهر پشاور راه اندازي كرده است. او اخيراً به فلمنامه نويسي نيز توجه نشان داده است. هم اكنون موسسۀ « سحر فلم » در پشاور بر اساس يكي از فلمنامه هاي او فلم هنريي ساخته است به نام « بهشت خانواده »، قرار است در آيندۀ نزديك كار توليدي اين فلم تكميل شود و روي پرده آيد. سليمي به سال 1353 خورشيدي در كابل زاده شد و به سال 1375 از رشتۀ تياتر دانشكدۀ دانشگاه كابل گواهينامۀ ليسانس به دست آورده است. او همين كه از دانشكده فراغت يافت به پشاور آواره شد و هم اكنون در همين جا زنده گي مي كند.


فروزي پنجشيري

مركز نشراتي « فضل » به سال 1380 خورشيدي يك اثر طنزي فروزي پنجشيري را به نام « خربيدم » انتشار داده است. اساساً‌ دورنمايۀ اين كتاب روايات و حكايت هاي طنزيي است از زمانه هاي پيشين، چنان كه شاعر در مقدمۀ كتاب گفته است كه اين حكايت ها از دوران غزنويان باقي مانده است. شخصيت مركزي در اين حكايات كسي است به نام ميرك كه هر روز گل تازه يي را به آب مي دهد و بعد كارش مي كشد به قاضي ديوان بلخ. احكام قاضي ديوان بلخ طنز حكايت ها را به اوج آن مي رساند. البته غير از اين اثر تا كنون ديگر نوشتۀ طنزيي از فروزي پنجشيري در مطبوعات  كشور ديده نشده است.

فروزي پنجشيري به سال 1311 خورشيدي در پنجشير به دنيا آمده است. او آموزش مدرسه يي دارد. در ادبيات كلاسيك و فنون ادبي آگاهي قابل توجهي داشت. « گلهاي مهرگاني » نخستين گزينۀ شعري او به سال خورشیدی در كابل انتشار يافت و به سال 1369 خورشیدی « چكامه هاي صلح » را چاپ كرد و گزينه سوم او « سپيدۀ صلح » نام دارد كه به سال 1380 خورشیدی در پشاور انتشار يافته است. فروزي پس از استقرار حاكميت طالبان بر كابل كشور را ترك كرد. و سالهاي اخير زنده گي اش را در پشاور سپري كرد. او به سال 1377 خورشیدی به سفر قبله رفت و در ميزان 1378خورشیدی به عمر شصت و هفت ساله گي در آبدرۀ پشاور چراغ زنده گي اش خاموش شد.


حكيم اطرافي

اطرافي يكي از چهره هاي شناخته شده و موفق تياتر و راديو تلويزيون افغانستان است. او سالها در تياتر و راديو تلويزيون افغانستان كار مي كرد و در آن دوران علاوه بر بازيگري به نوشتن نمايشنامه هاي كوتاه طنزي نيز مي پرداخت. زماني كه در پاييز 1375 خورشیدی طالبان دروازه هاي تلويزيون را بستند و دستگاه هاي تلويزيون را از فراز درختان، بامها و ديوار ها حلق آويز كردند و از نوارهاي راديويي و تلوزيوني بر شاخه هاي درختان چنان عنكبوتي لانۀ جهالت و خود سري تنيدند، اطرافي از مركز و اطراف افغانستان دل بركند و دست در جيب آن بال پوش دراز هميشه گي اش زد و هي ميدان و طي ميدان رسيد به پشاور.

« سهار » و بعضي نشريه هاي ديگر انتشار يافته است. به هيمنگونه در اين سالها سميع الله تازه علي نويد، سيد عمر از گلدره و چند تن ديگر نيز در مطبوعات برون مرزي افغانستان در پشاور طنزهايي را به گونۀ پراگنده انتشار داده اند.


طنز نويسي افغانستان در ايران

ظاهراً چنين به نظر مي آيد كه در حوزۀ ادبي افغانستان در ايران چيزي به نام نوع ادبي ژورناليستي طنز وجود ندارد. من در اين ارتباط با دو تن از فرهنگيان ارجمند و فرهيخته سيد ابو طالب مظفري و جواد خاوري در تماس شدم. نظر آن ها نيز چنين بود كه چيزي به نام طنز نويسي تا هنوز در ميان نويسنده گان افغانستان در ايران ديده نمي شود. به پندار من عمده ترين ويژه گي ادبيات و مطبوعات برون مرزي افغانستان در ايران اين است كه به يك مفهوم تمام فعاليتهاي فرهنگي درعرصۀ مطبوعات، شعر، داستان، نقد ادبي و هنر سينما به وسيلۀ آن عده از نويسنده گاني به راه افتاده است كه در ايران زاده شده اند و يا هم در آوان كودكي به ايران پناهنده شده اند. اين نسل نويسنده گان همان جا در محيط فرهنگي ايران رشد كرده اند. باليده اند و الحق كه خوب هم به ثمر هم رسيده اند. هم اكنون افغانستان از اين نسل در ايران شاعران و نويسنده گان و روزنامه نگاران نام آوري دارد. با اين حال چهرۀ شناخته شده يي در عرصۀ طنز نويسي در ميان آن ها ديده نمي شود.


طنز نويسي افغانستان در كشور هاي غربي

فعاليت هاي فرهنگي افغانها در كشور هاي غربي خيليها پراگنده به نظر مي آيد و گاهي يك چنين پراگنده گي داوري در ارتباط به چگونه گي چنين فعاليت هايي را دشوار مي سازد. تا جايي كه من بعضي از نشريه هاي برون مرزي افغانستان را در غرب مرور كرده ام طنز افغانستان در آن سرزمين هاي جادويي نيز چندان به شاخ و برگي نرسيده است. هنوز  چهره هاي شاخص در اين زمينه در كشور هاي غربي همان هاي اند كه طنز نويسي را در افغانستان آغاز كرده بودند. ظرف سال هاي اخير ظاهراً‌ هيچ گزينۀ طنزيي از آن نسل نو نويسنده گان افغان در غرب چاپ نشده است و اگر هم كه چاپ شده باشد آوازه اش به تك اين چاه كه من در آن زنده گي مي كنم نرسيده است. به يك مفهوم طنز نويسي در غرب هنوز به وسيلۀ طنز نويسان دهۀ شصت ادامه دارد. چنان كه در اين سال ها حليم تنوير و واحد نظري به انتشار گزينه هاي طنزي خود پرداخته اند و گزينه هاي ديگري نيز آمادۀ چاپ دارند.


حليم تنوير

تنوير يكي از نخستين نويسندۀ پناهندۀ افغان در غرب است كه گزينه هاي طنزي خود را در پشاور پاكستان انتشار داده است. چنان كه از او تا كنون سه گزينه طنزي در پشاور به چاپ رسيده است:

1- خربي فرهنگ
2- از شور بازار تا به كليفورنيا
3- گل آغا پتوني


تنوير به سال 1332 خورشيدي در كوچۀ عليمردان شهر كابل ديده به جهان گشود. دورۀ بكلوريا را در ليسۀ حبيبيه تمام كرده بعداً به سال 1352 خورشیدی از رشتۀ ژورناليزم دانشكدۀ ادبيات دانگشاه كابل ليسانس گرفته. بعداً ‌در مطبوعات و راديو تلويزيون افغانستان به كار پرداخت و در ماه هاي اخير سال 1358 خورشیدی كشور را ترك كرد. تنوير در سال هاي مهاجرت نه تنها به آموزش هاي عالي خويش ادامه داد بلكه به نوشتن طنز، داستان كوتاه و پژوهشهاي ادبي تاريخي نيز پرداخت. آن گونه كه تنوير در زندگينامۀ خود نوشته است او در رشتۀ زبان و ادبيات فارسي دري از دانشگاه هاي « پيام نور » تهران مدرك فوق ليسانس دارد و دانشنامۀ دكتراي خود را در رشتۀ تاريخ و ادبيات شرق از دانشگاه هاي « لايدن » در هالند و دانشگاه « تهران » به دست آورده است.

او هم اكنون رييس انستيتوت تحقيقات افغانستان در هالند است و در عين زمان به صفت افغانستان شناس با وزارت خارجۀ آن كشور همكاري مي كند. كار هاي فرهنگي حليم تنوير تنها به عرصۀ طنز محدود نمي ماند، بلكه در زمينۀ آفرينشهاي ادبي پژوهشهاي تاريخي و ابيات شناسي نيز كار هاي قابل توجهي انجام داده است. از حليم تنوير شعر هاي نيز اين جا و آن جا در مطبوعات برون مرزي كشور به چاپ رسيده است، ولي تا جايي كه من ديده ام او در كار شعر و شاعري اقبالي ندارد.از او تا كنون اين آثار به چاپ رسده است:


*- تاريخ و روزنامه نگاري افغانستان
*- تاريخ نهضت اسلامي
*- افغانستان در سايۀ سياست اقتصاد و فرهنگ
*- زنده گينامه و آثار سيد جمال الدين افغان
*- زنان سخنور ادبيات دري
*- تاريخ افغانستان در قرن هاي نزده و بيست
*- جنايات كمونييست ها در افغانستان
*- باران گزينۀ داستان هاي كوتاه


واحد نظري

واحد نظري از سال 1361 خورشيدي بدينسو طنز مي نويسد. شماري از طنز هاي او در دهۀ شصت خورشيدي در مطبوعات كابل انتشار يافته است. با اين حال نظري در آن سال ها در حلقات ادبي افغانستان كمتر به نام يك طنز نويس شناخته شده بود. شايد يكي از دلايل اين امر اين است كه نظري در دهۀ شصت بيشتر دست اندر كار تهيۀ فلم هاي سينمايي و تلويزيوني بوده است. او در آن سال ها عمدتاً به حيث يك سينما گر در كشور شهرتي به هم رسانده بود تا يك طنز نويس. ظاهراً طنز نويسي او در مقايسه با كارهاي سينمايي اش نتوانسته بود برجسته گي بيشتري پيدا كند. واحد نظري به سال 1322 خورشيدي در ولايت كندهار زاده شده است. دورۀ ابتدايي و ليسه را در زاد گاهش به پايان آورد. بعداً به كابل آمد و در دانشكدۀ حقوق و علوم سياسي دانشگاه كابل به آموزش پرداخت. هنوز صنف دوم دانشكده بود كه با استفاده از يك بورس آموزشي به كشور بلغاريا رفت و در رشتۀ كار گرداني سينما و تلويزيون به آموزش عالي خويش ادامه داد.

نظري به سال 1361 خورشیدی پس از دريافت مدرك معادل دكترا به كشور برگشت و به صفت كار گردان در تلويزيون و افغان فلم مشغول به كار شد. بعداً سال هايي به صفت رييس سينما توگرافي و رييس سينما گران جوان اتحاديۀ هنرمندان افغانستان كار كرد. همچنان در اين سال ها نظري در دانشكدۀ هنرهاي زيباي دانشگاه كابل در رشتۀ سينما كرسي استادي داشت. اساساً دهۀ شصت خورشيدي براي نظري دهۀ تلاشهاي گستردۀ هنري- ادبي بود. در اين سالها در يك جهت طنزهاي او در مطبوعات به چاپ مي رسيد و در جهت ديگر شهروندان كابل با ساخته هاي سينمايي و تلويزيوني او از طريق سينما ها و تلويزيون آشنا مي شدند.

« دكوندي زوي »
در ميان مردم با استقبال گسترده يي رو به رو گرديد. واحد نظري كمابيش ده سال مي شود كه در كشور آلمان زنده گي مي كند. ظاهراً او در اين سال ها در زمينۀ سينما فعاليت چنداني و شايد هم هيچ فعاليتي نداشته است، ولي در زمينه طنز نسبت به سال هاي كه در كشور مي زيست فعالتر به نظر مي ايد. از او در اين سال ها سه گزينۀ طنزي در شهر پشاور پاكستان انتشار يافته است.

1- اگر نديدي باور كن
2- كله راسه كه يي گوري
3- واه واه گل سيب


غير از اين واحد نظري گزينۀ طنزي چاپ ناشدۀ زير نام « ويتامين ب شش »، نيز دارد و به همين گونه نمايشنامه ها كوتاهي را كه در سالهاي اخير نوشته، آمادۀ چاپ كرده است.


احسان الله سلام

اشنايي من با طنز نويسي احسان سلام با طنز « درد دل قلم » در فصلنامۀ « روشني » آغاز شد. به گمانم اين يكي از موفقترين طنزهاييست كه تا كنون يكي از طنز نويسان افغانستان نوشته است. تعجب كردم كه احسان سلام ظرف يكي چند سال چگونه به يك چنين زبان و پرداختي رسيده است. تا جايي كه من شناختي از احسان سلام دارم او ظاهراً ميانۀ با طنز نويسي در كابل نداشت، ولي گاه گاهي به سرايش شعر مي پرداخت كه چندان قابل توجه نبود. او به گفتهۀ حكيم ناصر خسرو بلخي ميراث سخن در خون دارد. پدر او روان شاد مجيد سلام يكي از شاعران نامبردار بدخشان است كه در يكي از بامدادان بهار 1359 خورشيدي در خيرخانه به وسيلۀ فرد ناشناسي به شهادت رسيد.

ظاهراً احسان سلام در سال هاي آواره گي اش در غرب به نوع ادبي طنز روي آورده است. تا جايي كه من در جريانم طنز « درد دل قلم » در ميان فرهنگيان افغانستان در پشاور بازتاب گسترده يي داشته است. پس از آن طنزهاي ديگري از احسان سلام در فصلنامه هاي « خوشه، فردا، روشني، آسمايي » و شماري نشريه هاي ديگر برون مرزي افغانستان درغرب به چاپ رسيده اند. اخيراً شنيدم كه احسان سلام در تلاش چاپ نخستين گزينۀ طنز هاي خود است. اميد روزي اين انتظار به پايان برسد. احسان سلام چند ماه پس از پيروزي مجاهدين بر كابل كشور را ترك كرد و هم اكنون در آلمان زنده گي مي كند.


يما يكمنش

يكمنش از شمار نسل نو نويسنده گان پناهندۀ افغانستان در غرب است كه در سالهاي اخير به نوع ادبي طنز پرداخته است. او بر اساس چند طنز و نوشتۀ چاپ شده اش در مطبوعات برون مرزي افغانستان در پشاور حالا ديگر چهرۀ شناخته شده يي در اين زمينه است. همين چند طنز و نوشتۀ طنز آميز نشان مي دهد كه يكمنش در اين عرصه از قريحۀ قابل توجهي برخوردار است. يكي از كار هاي جالبي يكمنش انتشار كتاب « خرنامه » است. اين كتاب به سال 1998 میلادی انتشار يافته است، ظاهراً تصور مي شود كه « خرنامه » يك اثر طنزيست، در حالي كه چنين نيست و اين كتاب يك اثر تحقيقي است، اما تحقيق در بارۀ خر، بايد بگويم كه هيمن جا دلم براي همان حيوان نجيب، اسب كه بسيار هم خوشم مي آيد، تنگ شد كه چرا كسي در بارۀ آن تحقيقي نمي كند.

شايد موقعيت خر هميشه چنين است كه سده هاي درازي است كه ساربانان نيز اشتران جمازه را به دنبال خران بسته اند. دُور از كشور ما باشد اين روز ها نيز چنين است، همه جا كه مي نگري خران قافله سالارند. يكمنش در اين اثر سرگرداني زيادي كشيده است او همه جا سر زده است. به شعر شاعران به موسيقي به حكمت تجربي به ضرب المثلها در ميان ملتهاي گوناگون تا بتواند موقعيت خر را بهتر معرفي كند. به پندار من تحقيق در چنين مورد خاص مي تواند در ذات خود مايۀ بزرگ طنزي داشته باشد. شايد يكمنش مي خواهد بگويد خر خر است چه از حضرت عيسي باشد چه از ملا نصرالدين چه خر دجال و چه هم از خرهاي رنگ شدۀ روزگار كه گاهي به گفتۀ دوستان ايراني بد جوري لگد هم مي زنند.


شريفه غوربندي

من با طنز نويسي شريفه غوربندي به وسيلۀ گاهنامۀ « شبخند » در پشاور آشنا شدم و نخستين طنزي كه از او در اين نشريه خواندم « استاد پوهنتون »‌ نام داشت. تصور من چنين بود كه اين طنز نويس عزيز در پاكستان يا همين دَور و برها زنده گي مي كند، ولي بعد از طنز هاي منظوم چاپ شدۀ او در شماره هاي فصلنامۀ « خوشه » نشريۀ انجمن افغانها در هامبورگ آلمان دريافتم كه او در هامبورگ زنده گي دارد. از « خوشه » تا كنون دو شماره به نشر رسيده است و در اين شماره ها شماري از شعرها و طنزهاي منظوم شريفه غوربندي به چاپ رسيده است.

نشريه هايي كه هرازگاهي بنابر لطف گرداننده گان آنها از اروپا و امريكا به من ميرسد هر كدام چنان روزنه يي مرا با گسترۀ فعاليت هاي فرهنگي هموطنان مقيم در غرب آشنا مي سازد. وقتي شمارۀ بهاري سال جاري خورشيدي « فردا » به دستم رسيد در آن طنزي خواندم از دكتور اكرم عثمان زير نام « تو كه خوب هم نبودي خراب شدي ». هم چند زبان داستانهاي دكتر اكرم عثمان هميشه چنان زبان داستانهاي چخوف با چاشني طنز آميخته بوده است. با اين حال ظاهراً اين نخستين طنز چاپ شدۀ نويسنده است. شايد بهتر باشد بگويم كه اين نخستين طنز نويسنده است كه از نظر من گذشته است. شايد هم بتوان داستانهاي « مغز متفكر خانوادۀ ما » و « يك گور مفت » داكتر عثمان را مربوط به نوع ادبي طنز دانست.

به هر صورت مهم اين است كه دكتر عثمان در كنار ديگر مشغله هاي ذهني به طنز نيز پرداخته است كه آن را ميتوان در طنز نويسي كشور امر فرخنده يي تلقي كرد. به همين گونه خبرهايي شنيدم از نويسندۀ ارجمند ديگر رهنورد زرياب. باري با يكي از دوستان فرهنگي در پشاور در ارتباط به چندي و چوني طنز نويسي در كشور صحبتي داشتم و او در جريان صحبت به من گفت كه اخيراً رهنورد زرياب يك گزينه از طنزهايش را آمادۀ چاپ كرده است.

اين خبر براي من بسيار جالب بود براي آن كه من تا كنون تنها يك نوشته از زرياب در فصلنامۀ « افغانستان آزاد » در پشاور خوانده ام به نام « قصۀ شهر داد و بقيۀ ماجرا » كه آميخته با چاشني طنز است موضوع اين نوشته اساسا رواياتي است از روزگاران قديم كه زرياب آنرا بيشتر با ويژه گيهاي نوع ادبي طنز پرورده و با حوادث سالهاي اخير افغانستان پيوند زده است. اميد واقعيت همين گونه بوده باشد كه آن دوست به من گفت. در اين صورت بدون ترديد حضور نويسنده گان توانايي چون اكرم عثمان و رهنورد زرياب در عرصۀ طنز نويسي ميتواند در رشد و شگوفايي اين نوع ادبي در كشور اهميت بزرگي بر جاي گذارد. تازه وقتي اين امر را نيز در نظر بگيريم كه نويسنده گان ارجمندي از نسل نو نويسنده گان كشور چون سيد طيب جواد، احسان سلام، يما يكمنش، خالد نويسا و عزيز الله نهفته با نمونه هاي معدودي هم كه ارايه كرده اند نشان داده اند كه در اين عرصه از توانايي آفرينشي چشمگيري بر خوردار اند.

چندي پيش در يكي از نشريه هاي برون مرزي كشور در غرب طنزي زيبايي خواندم از سيد طيب جواد كه « جمع پريشان » نام داشت. اين مسأله هنوز روشن نيست كه آيا سيد طيب جواد به نوع ادبي طنز به گونۀ جدي پرداخته است و با اين كه گاه گاهي قلم او در اين عرصه به جولان در مي آيد. به نظر من دريغ بزرگيست كه اگر او، يما يكمنش، خالد نويسا و نهفته به گونۀ جدي به اين امر نپردازند. در اين ميان چنين به نظر مي آيد كه احسان سلام به نوع ادبي طنز توجۀ بيشتري دارد و طنز نويسي محور كارهاي فرهنگي او را تشكيل ميدهد، ولي يك چنين چيزي را نميتوان در مورد سيد طيب جواد، نويسا و نهفته عنوان كرد براي آن كه طنز نويسي هنوز در حاشيۀ كار هاي فرهنگي آنها قرار دارد.


نشريه ها و گسترش طنز نويسي در افغانستان

همان گونه كه پيشتر گفته شد طنز نويسي به مفهوم امروزين آن در افغانستان از دهۀ چهل و پنجاه خورشيدي آغاز مي شود. با اين حال اين امر زماني بيشتر در مطبوعات كشور چهره مي نمايد كه در همين سال ها شماري از نشريه هاي آزاد و غير دولتي در شهر كابل به نشرات آغاز كردند. چنين نشريه هايي در چارچوب روشهايي نشراتي خود به نوع ادبي طنز توجه نشان مي دادند. در اين ميان هفته نامۀ « ترجمان » موقعيت استثنايي و مشخصي داشت و چنان كه پس از « سراج الاخبار افغانيه » مي توان از آن به نام نخستين كانون پرورش طنز نويسي در كشور نام برد.


هفته نامۀ ترجمان

اين نشريه در حمل 1347 خورشيدي در شهر كابل به صاحب امتيازي دكتور عبدالرحيم نوين به نشرات آغاز كرد. مديريت مسؤول آن را علي اصغر بشير به عهده داشت. من نميدانم كه آيا گزينۀ طنزيي از علي اصغر بشير به چاپ رسيده است يا نه؟ ولي به قول شماري از صاحبنظران عرصۀ مطبوعات پاره يي از طنزهاي چاپ شده در « ترجمان » نوشته هاي اين روزنامه نگار نستوه كشور است كه بيشترينه به نام مستعار به نشر رسيده اند. با اين حال به چند منبعي كه من مراجعه كردم در آن منابع در ارتباط به طنز نويسي علي اصغر بشير شاعر و پژوهشگر ارجمند اطلاعاتي وجود نداشت. به عقيدۀ استاد كاظم آهنگ هفته نامۀ « ترجمان » از نظر چگونه گي انتشار طنز و كارتون نه تنها در افغانستان، بلكه در حوزۀ زبان فارسي دري يك استثنا بوده است. او گردانندۀ اين نشريه ‹علي اصغر بشير › را در مطبوعات افغانستان يك قهرمان مي داند.

او عقيده دارد كه « ترجمان » يگانه نشريه يي بوده است كه نه تنها زمينۀ انشار طنز هاي سياسي در كشور را آماده كرده است بلكه در جهت معرفي نوع ادبي و ژورناليستي طنز براي نسل جوان افغانستان خدمت شايسته يي انجام داده است. در همين حال در دهۀ پنجاه شماري از طنز نويسان افغانستان به وسيلۀ همين نشريه به جامعۀ فرهنگي افغانستان معرفي شدند.غير از اين، خدمات « ترجمان » در ارتباط به معرفي كارتون و اهميت آن در بيان مسايل اجتماعي - سياسي نيز بسيار برجسته به نظر مي آيد.اگر گفته شود كه طنز و كارتون در مطبوعات افغانستان به مفهوم دقيق كلمه با همين نشريه آغاز شده است سخني چندان دور از حقيقت نگفته ايم. نشرات هفته نامۀ « ترجمان » در سرطان 1351 خورشیدی متوقف گرديد. پايان نشرات « ترجمان » خود نيز خليها طنز آمیز است. اين نشريه كه در جهت بيان انديشه هاي خود بيشتر از زبان طنز و كارتون استفاده مي كرد سرانجام انتشار كارتوني براي آن ماجرا آفريد و به زنده گي نشراتي آن پايان داد.


شوخك

« شوخك » را مي شود دومين نشريۀ طنزي در افغانستان دانست. اين نشريه در قوس 1350 خورشيدي به صاحب امتيازي عبدالغفار گداز در شهر كابل به نشرات آغاز كرد كه عزيز مختار مدير مسؤول آن بود كه خود به طنز نيز مي پرداخت. چنين به نظر مي آيد كه از همان نخستين روز هاي پيدايي شوخي هاي شوخك چندان به ذوق زورمندان خوش نمي آمد چنان كه در جدي 1351 خورشیدی دهانش را بستند. دور دوم نشراتي « شوخك » به دوران دكتور نجيب الله بر مي گردد و اما هنوز زمان درازي سپري نشده بود كه در ثور 1371 خورشیدی مجاهدين دولت نجيب را از پاي در انداختند.

اين بار « شوخك » در زير حاكميت مجاهدين نيز مجال چنداني جهت شوخي هاي با مزه يا بيمزۀ خود نيافت و رفت به شهر مزار شريف. بعد شنيديم كه عزيز مختار آن روز نامه نگار نستوه كه در خانوادۀ مطبوعات افغانستان به نام « ماما شوخك » شهرت يافته بود در همان جا از جهان چشم پوشيده است. بدينگونه يك بار ديگر « شوخك » از شوخي باز ماند. هر چند « شوخك » يكي از نشريه هاي طنزي قابل توجه در مطبوعات افغانستان به شمار مي آيد با اين حال به هيچ صورت آن كيفيت نشراتي ترجمان را نداشته است. اخيراً « شوخك » دور چهارم نشرات خود را در كابل از سر گرفته است، ولي ديگر آن « شوخك » دهۀ ‌پنجاه نيست.


سباوون

اين نشريه به سال 1362 خورشيدي به وسيلۀ اتحاديۀ ژورناليستان افغانستان راه اندازي گرديد. مدير مسؤول آن ظاهر طنين بود. سباوون هر ماهه يك بار در كمابيش صد صفحه انتشار مي يافت. نشرات آن طيف گسترده يي داشت. از تحقيقات هنري - ادبي تا مسايل اجتماعي و خانواده گي و ذوقي در آن به نشر مي رسيد. صفحات طنز و كارتون سباوون زير كليشۀ « بوجي خنده » انتشار مي يافت و ظاهر ايوبي آن را گرداننده گي مي كرد. با انتشار « سباوون » طنز و كارتون در مطبوعات آن دوره مجال بيشتر انتشار يافت. شماري از طنز نويسان سر شناس و كارتونيست هاي موفق كشور با « سباوون » همكاري داشتند.

با وجود داوريهاي گوناگوني كه در ارتباط به اين نشريه در ميان فرهنگيان افغانستان وجود دارد يك نكته روشن است كه شماري از شاعران نويسنده گان، طنز نويسان و كارتون پردازان جوان از طريق همين نشريه به جامعۀ فرهنگي كشور معرفي شده اند. نشرات « سباوون » در سال 1370 خورشیدی با سكته گيهايي رو به رو شد و اما پس از پيروزي مجاهدين در بهار 1371 خورشیدی دروازۀ آن بسته گرديد، در هيمن زمان بود كه با ارزشترين داراييهاي آن به وسيلۀ بعضي از افراد استفاده جو تاراج شد. وقتي اين سطرها را مي نوشتم خبر يافتم كه مجلۀ « سباوون » پس از  يازده سال تعطيل دور دوم نشراتي خود را در كابل آغاز كرده است. اين بار لطيفه سعيدي كه خود روزگاري طنز مي نوشت گرداننده گي آن را به عهده دارد. اميد « سباوون » بتواند در دور دوم نشراتي خود نيز زمينۀ انتشار طنز و كارتون در كشور را فراهم كند.


اخبار هفته

اين نشريه نيز به وسيلۀ اتحاديۀ ژورناليستان افغانستان به سال 1365 خورشيدي اساس گذاشته شد و ظاهر طنين آن را گرداننده گي مي كرد. اخبار هفته عمدتاً يك نشريۀ سياسي- اجتماعي بود. دربارۀ اين نشريه و « سباوون » كه به يك مفهوم خواهران دو گانه گي بودند در ميان روشنفكران افغانستان هميشه ديدگاه هاي متفاوتي وجود داشته است. شماري با اين دو نشريه برخورد احتياط آميزي داشتند و پرسشهايي را در ارتباط به منابع مالي آن مطرح مي كردند. در آغاز يك چنين انديشه هايي در ارتباط به « اخبار هفته » وجود داشته است كه اين نشريه جهت آن راه اندازي شده است كه مي خواهد به نام يك جريدۀ آزاد شماري از نويسنده گان و روز نامه نگاران كشور را با بحث هاي سياسي - اجتماعي كه راه اندازي مي كند سر گرم نگهدارد. بر گرديم به مسألۀ مورد بحث و آن اين كه « اخبار هفته » از نخستين شماره ها با طنز و كارتون برخورد مسؤولانه يي داشت چنان كه در هر شمارۀ آن در صفحه هاي ويژه طنز و كارتون، طنز ها و مطالب طنزيي به زبانهاي فارسي دري و پشتو به چاپ مي رسيدند.

با آغاز فعاليت « اخبار هفته » نسل نو طنز نويسان افغانستان مجال بيشتري در جهت نشر آثار خود پيدا كردند. در سالهاي اخير نشرات « اخبار هفته » نه تنها طنزها كارتون ها، بلكه نوشته هاي سياسي- اجتماعي نيز زبان تندتر و انتقادي تري پيدا كردند كه سبب بر انگيختن و اكنشهاي بعضي از مقامات حزبي- دولتي گرديد. شايد روي همين دليل و يا هم بنابر يك رشته كشيده گيهاي كه در دستگاه رهبري حزب حاكم پديد آمده بود نشرات آن در اواخر 1370 خورشيدي تعطيل گرديد و دولت حاضر به فروش امتياز آن شد، ولي خريداري پيدا نكرد تا اين كه بعداً ميراث آن در دوران مجاهدين به هفته نامۀ كابل داده شد.


نگاه

اين نشريه در آخرين سال هاي دهۀ شصت خورشيدي در شهر كابل به نشرات آغاز كرد و هفتۀ يك بار به چاپ مي رسيد. « نگاه » نشريۀ طنزيي بود كه بيشتر مي خواست جاي پاي « اخبار هفته » گام بگذارد. مگر اقبال « اخبار هفته » را پيدا نكرد. به سبب آن كه « نگاه » از نظر چگونه گي طنزها، زبان نوشتاري و طرح مسايل ديگر سطح و سويۀ به مراتب نازل تر از « اخبار هفته » داشت. مدير مسؤول آن عبدالبصير پاكزاد بود كه هنوز در حلقات مطبوعاتي كشور چهرۀ شناخته شده يي نبود. به همين گونه در همين سالها نشريه طنزي ديگري زير نام « چپه دوربين » در شهر كابل به نشرات آغاز كرد. اين نشريه از همان نخستين شماره اقبالي نيافت و شايد در همان نخستين شماره بود كه از نفس افتاد و براي ابد خاموش گرديد.


مجلۀ كار

« كار » هر ماهه يك بار انتشار مي يافت و ارگان نشراتي شوراي مركزي اتحاديه هاي صنفي افغانستان بود. اين نشريه كه به سال 1362 خورشيدي به نشرات آغاز كرد مدير مسؤول آن عبدالرشيد آشتي بود. اين مجله صفحات اختصاصيي جهت نشر طنز و كارتون داشت و شماري از طنز نويسان كشور با آن همكاري مي كردند. به سلسلۀ نشرات مجلۀ « كار » گزينۀ طنزيي زير نام « دوران پدر كلانم » نيز انتشار يافته است كه پيش از اين در ارتباط به آن چيزهايي گفته شد. همچنان جاي دارد كه در اين ارتباط از نشريه هاي مانند مجلۀ « جوانان امروز، روزنامۀ انيس، روز نامۀ هيواد، حقيت انقلاب ثور بعداً ‹ پيام ›، درفش جوانان » نيز نام برد كه هر كدام مطابق به سليقه هاي نشراتي خود به انتشار طنزهاي از نوينسده گان كشور و يا هم به انتشار ترجمه هاي از طنزهاي نويسنده گان كشورهاي ديگر مي پرداختند.


هفته نامۀ كابل

هفته نامۀ كابل ظاهراً نخستين نشريۀ غير دولتي است كه در دوران حكومت مجاهدين به سر دبيري رزاق مامون به نشرات آغاز كرد كه در تابستان 1375 خورشيدي نشرات آن متوقف گرديد. كارمندان اداري و مسلكي اين نشريه عمدتاً همان روز نامه نگاراني بودند كه در اخبار هفته كار مي كردند. آنچه هفته نامۀ كابل به مديريت مسؤول رزاق مأمون در دوران مجاهدين گويي همان « اخبار هفته »، دوران حزب دموكراتيك خلق بود كه طنين آن را گرداننده گي مي كرد. آنچه كه پس از غارتهاي خودي و غير خودي از « سباوون » و « اخبار هفته » باقي مانده بود به هفته نامۀ كابل به ميراث رسيد. ظاهراً « هفته نامۀ كابل » در صفحه آرايي و چگونه گي گزينش عنوانها از « اخبار هفته » پيروي مي كرد.

و به مانند « اخبار هفته » نيز صفحاتي اختصاصي طنز و كارتون داشت و از اين نقطه نظر بيشتر از هر نشريۀ ديگري زمينه نشر طنز و كارتون در مطبوعات حكومت مجاهدين را فراهم كرده بود. صفحات طنز و كارتون « هفته نامۀ كابل » زير نظر آذرخش مستور يكي از كارتونيست هاي جوان انتشار مي يافت. در همين سالها برشنا نظري نيز در « هفته نامۀ كابل » كار مي كرد. شايد اين نخستين سالها كار او در مطبوعات بود. او نيز طنز ها و مطالب طنزيي براي صفحۀ طنز و كارتون اين نشريه تهيه مي كرد. برشنا مدت زماني هم در اين زمينه با نشريۀ شهر همكاري داشت. شهر كه چند ماه پيش از سقوط مجاهدين پايه گذاري شده بود عمر درازي نكرد و با آمدن طالبان به كابل به حافظۀ تاريخ پناه برد. « هفته نامۀ كابل » پس از ايجاد ادارۀ موقت دور دوم نشرات خود را به مديريت فهيم دشتي از سرگرفته است كه همچنان به نشر طنز و كارتون مي پردازد.


شبخند

گاهنامۀ « شبخند » به سال 1377 خورشيدي به همت كارتونيست جوان كشور داكتر آذرخش مستور در شهر پشاور پاكستان به نشرات آغاز كرده است. ظاهراً  نام ناشر محمود بهزاد و سر دبير آن لالا برقك ذكر شده است. تا كنون چهار شماره از « شبخند » به نشر رسيده است. شايد كيسۀ خالي گرداننده و يا هم يك رشته مشكلات ديگر سبب شده است كه « شبخند » چنان ماه كم نمايي گاه گاهي چهره بنمايد. در مطبوعات برون مرزي افغانستان « شبخند » شايد يگانه نشريۀ طنز و كارتون است كه تا كنون انتشار يافته است. بخشي قابل توجه طنزهاي چاپ شده در « شبخند » به گونۀ منظوم ارايه شده است كه نامهاي مامور جلندر، ميرزا شله، طلعت، ثانيه، بنگك، زمان ذوقي، فاروق عطايي و ميرزا دلدار در پايان چنين طنز هايي ديده مي شوند.

به همين گونه ف.عين، نذري، نظري، غمدرون، هوشنگ، ع شكوهي، مستور، منصور راد مرد و علم ناصري طنزهاي منثور خود را در شماره هاي « شبخند » انتشار داده اند. البته به استثناي يكي دو مورد ديگر تمام اين نامها، نامهاي مستعار اند. در شماره هاي « شبخند » علاوه بر طنز و كارتون نوشته هايي در ارتباط به جنبه هاي تكنيكي كارتون پردازي و شگرد هاي طنز نويسي نيز انتشار يافته است كه خود مي تواند براي طنز نويسان و كارتون پردازان جوان اهميت مهم اموزشي داشته باشد.


زنبيل غم

پس از انفاذ قانون تازۀ مطبوعات به وسيلۀ ادارۀ موقت « زنبيل غم » نخستين نشريۀ اختصاصي طنز و كارتون است كه در شهر كابل به مديريت مسؤول عثمان اكرم به نشرات آغاز كرده است. « زنبيل غم » در حالي در شهر كابل به نشرات آغاز كرده است كه به فحواي همان مثل معروف « ارغنده كان سرخانه يك دكان »، تقريباً به شمار هر كوچه كابل يك نشريه وجود دارد. اين در حاليست كه هنوز فرهنگ مطالعه در ميان قشر آموزش ديدۀ افغانستان بسيار محدود است. اين امر خود نيزغم ديگريست كه بايد به وسيلۀ « زنبيل غم » به يك سو كشيده شود. تا جايي كه من ديده ام شماري از نشريه هايي كه هم اكنون در كابل انتشار مي يابند به همان كودكاني مي مانند كه به مجرد تولد شدن مي ميرند، بعداً اجساد بي گناه آنان را مي بينيم كه در پشت دكه هاي خبازي، قصابي و جا هاي ديگري پوسيده اند بي آن که كسي براي آنها دعايي و درودي فرستاده باشد.

به هر صورت به گفتۀ نيما « جهان تا جنبشي دارد رود هر كس به راه خود » من شماره هاي زيادي از « زنبيل غم » را نديده ام، ولي تا جايي كه از زبان دوستان روز نامه نگار، شاعر و نويسنده گاني كه هرازگاهي به اندوه شهر پشاور سري مي زنند، همه با نوع اميد به سوي « زنبيل غم » نگاه مي كنند. گويي آغاز نشرات « زنبيل غم » را در جهت بهتر شدن حال و هواي طنز و كارتون در كشور به فال نيك گرفته اند. به هر صورت آينده روشن خواهد كرد كه « زنبيل غم » چقدر خواهد توانست كه جايگاه خالي يك نشريۀ اختصاصي طنز و كارتون را در مطبوعات كشور پر كند.


چند نكته به گونۀ مؤخره

اين پرسش درد انگيز همه جا در ميان فرهنگيان افغانستان وجود دارد كه طنز نويسي كشور چرا ظرف سي و اند سال گذشته نتوانسته است دست كم به اندازۀ انگشتان يك دست چهره هاي موفقي را به جامعه معرفي كند. در اين ارتباط مي توان دلايل گوناگوني را جستجو كرد. به پندار من بهتر آن است تا كار شناسان و آفرينش گران عرصۀ طنز چنين دلايلي را با راه اندازي يك نشست علمي ارزيابي كنند. با اين حال از هم اكنون مي توان به دلايلي اشاره كرد كه ظرف چند دهۀ ‌گذشته چنان نيروي باز دارنده يي رشد طنز نويسي را در كشور صدمه زده است.

*- افغانستان كمتر طنز نويس حرفه يي داشته است. از يكي دو نام كه بگذريم طنز نويسان ديگر كشور بيشتر آن هايي اند كه محور تلاشهاي فرهنگي شان را موضوعات ديگري تشكيل ميدهد. چنين نويسنده گاني به اصطلاح هر وقت كه فيل شان ياد هندوستان كرده است قلم بر ميدارند و طنزي مينويسند و تمام.

*- طنز نويسان افغانستان كمتر به مسايل سياسي پرداخته اند. گويي در اين كشور طنز براي آن به ميان آمده است تا در رابطه به بس هاي شهري، گران فروشي قصابان و خبازان، جنگ و دعواي عروس و خشو، مسايل و موضوعات مربوط به شهر داري و چيزهاي از اين دست انتقاد شود. موضوع اكثر طنزها همان مامور پايين رتبه است و مشكل بلند رفتن كچالو و يا هم همان رجب خان و عجب خان است كه با هم درد دل مي كنند.

*- منابع و سر چشمه هاي تيوريك در ارتباط به نوع ادبي طنز در افغانستان كمتر وجود داشته است. كمتر به خاطر دارم كه كسي از طنز نويسان كشور و يا هم كدام يك از پژوهشگران عرصۀ دانش هاي ادبي در ارتباط به تيوري، ساختار و شگرد هاي طنز نويسي كتابي يا رساله يي تحقيقيي به چاپ رسانده باشند. تنها در اين سالها يگانه كسي كه در زمينۀ طنز نويسي در كشور پژوهشهايي انجام داده، استاد كاظم آهنگ است. او زير نام « طنز و ژانر هاي ژورناليستي » آن كتاب را آمادۀ چاپ كرده است. تا هم اكنون من خبر انتشار اين كتاب را نشنيده ام.

علاوه بر آن استاد آهنگ پژوهشهايي در ارتباط به ژانر هاي طنز در جريدۀ « وطن » نيز انجام داده است. البته پژوهشهايي استاد آهنگ در اين زمينه بسيار سودمند است و از يك نقطه نظر او نخستين كسي است كه در اين زمينه در افغانستان به پژوهش پرداخته است. با اين حال نمي تواند بسنده باشد. در جهت ديگر كمبود نقد در ارتباط به نوع ادبي طنز خود مي تواند عامل ديگري عقب مانده گي طنز نويسي در كشور باشد. هر چند نقدي هم كه در ديگرعرصه هاي ادبي داريم چيزي نيست كه به اصطلاح باد در غبغب اندازيم.

*- در ارتباط به نقش انجمن نويسنده گان افغانستان در ادبيات معاصر كشور داوريهاي گوناگوني وجود دارد. از همه مسايل ديگر كه بگذريم اين انجمن تا پيروزي مجاهدين چيزي كم يك صد وهفتاد عنوان كتاب در زمينۀ ادبيات و پژوهشهايي ادبي به زبان هاي فارسي دري، پشتو و تركي ازبيكي انتشار داده است. ظاهراً چنين به نظر مي آيد كه اين انجمن نيز به نوع ادبي طنز اهميت چنداني قايل نبوده است. مثلاً روزگاري در انجمن نويسنده گان افغانستان بخشي به نام « ادبيات رزمي ميهن پرستانه » وجود داشت در حالي كه از بخش طنز در آن خبري نبود. تنها در دوران كه دكتور اكرم عثمان رييس انجمن نويسنده گان بود مدت يك سال و اندي يا چيزي كم و بيش بخش نوع ادبي طنز در انجمن ايجاد شد. مسؤوليت اين بخش را جلال نوراني به عهده داشت. همين كه جلال نوراني از انجمن به جاي ديگري رفت، دروازۀ طنز در انجمن بسته شد. ظاهراً‌ فكر مي شود كه جلال نوراني نه مسؤول بخش بود، بلكه بخشي ايجاد شده بود تا جلال نوراني مسؤول آن بوده باشد.

*- در افغانستان درك درستي از وضعيت طنز نويسي منطقه و جهان وجود ندارد. براي آن كه ظرف سه دهۀ گذشته تنها همان دو ترجمۀ نوراني را از طنزهاي خارجي داريم و بس.

*- البته در دهۀ شصت به گونۀ پراگنده طنزهايي از طنز نويسان اتحاد شوروي پيشين در روزنامۀ پيام و بعضي نشريه هاي ديگر در شهركابل انتشار مي يافت، ولي با حساسيتي كه در آن سال ها در برابر شوروي وجود داشت من فكر نمي كنم كه چنين ترجمه هايي خواننده گان زيادي مي داشت. در اين سال ها با آن همه تبليغاتي كه وجود داشت شايد كمتر كسي پيدا مي شد تا « مادر » مشهور ترين اثر گوركي را در افغانستان بخواند چه برسد به چنين طنز هايي. از طنز نويسان كشورهاي ديگر تنها عزيز نسين طنز پرداز بزرگ ترك بود كه در ميان طنز نويسان و جامعۀ فرهنگي افغانستان خواننده گان قابل توجهي داشت. ترجمه هاي آثار او از طريق ايران به افغانستان مي رسيد. مي توان گفت كه عزيز نسين در چند دهۀ پسين بر روان اكثر طنز نويسان و علاقه مندان به نوع ادبي طنز در افغانستان حكومت كرده است.

*- پس از هفته نامۀ « ترجمان » مطبوعات افغانستان به يك مفهوم از نشريۀ اختصاصي طنز و كارتون در سطح كه انتظار برده مي شود خالي بوده است. نه « شوخك » و نه « نگاه » و نه هم صفحات اختصاصي طنز و كارتون اين يا آن نشريۀ ديگر هيچگاهي نتوانسته اند تا به سطح و سويۀ « ترجمان » برسند.

*- نكتۀ آخر اين كه شماري از منتقدان ادبي به عنصر قريحه در طنز نويسي همان اهميتي را قايل اند كه در شعر. از اين نقطه نظر وقتي به طنزهاي بعضي از طنز پردازان كشور نگاه مي كنيم در مي يابيم كه بعضي از طنز نويسان ما از قريحۀ لازم طنز پردازي بر خوردار نیستند. اين مشكل زماني كه با آشفته گي زبان در مي آميزد و نويسنده نمي تواند موضوع را برابر با شگرد هاي طنز نويسي پرورش دهد مسلماً‌ چيزي كه در نتيجه پديد مي آيد طنز گونه يي خواهد بود نه يك اثر كامل طنزي و گاهي هم شايد يك مضحك عجالتاً از چنين مسايلي كه بگذريم در فشرده ترين زبان مي توان گفت كه طنز نويسي افغانستان در سي و اند سال گذشته تنها توانسته است با دشواري و افت و خيز هاي زيادي يكي چند گام كوتاه به پيش بردارد و بس. با اين حال آيا زمان آن فرا نرسده است كه بنشينيم و با واقع نگري به بررسي دشواري هاي طنز نويسي در كشور بپردازيم!

پايان سپتامبر 2002 شهر پشاور

های، ای نقاش، ای برادر
نگرش عمودی بیدل
ما و پاکستان بارِ دوم
دو گلِ میخک از آن روز
در آن سوی خط قرمز
خاموشی آیینه
حیدری وجودی
جلیل شبگیر پولادیان
تا پلکانِ هشتاد
پیلان سفیدی سلطانی
از حسنک وزیر تا اجمل
تا بارانِ دموکراسی
آن هفت خوانِ رستم
بازارگانِ بغداد
تا آن مثلثِ مهربانی
آن تارِ خامِ گسسته
ماجرای شعرِ زیبایی
ستایشگرِ آزادی
خراباتیان سوگوارِ کابل
در سوگِ آن چراغدارِ صدا
گلِ سوری پَرپرَ شد
فریادی برای همۀ زنان
آیا شعرِ فارسی دری در
خورشیدی من کجایی
ماۀ شبِ تار کجا رفته ای
نگرشی تازه بر زنده گی غبار
نگاهی به طنز های نجیب الله
ازهر فیضیار غزنوی
کتابسوزان در انجمن
نگاهی به فراسوی بدنامی
سالنمای بت شکن
و آن نهالِ پنجاه ساله
در امتدادِ دریا و آن شبِ
لحظه ها و خاطره ها
از دهکده و دریا
منارِ جام در فهرستِ آثار
در سراپردۀ تندیس ها
پاسخی به داکتر مِهدی
همان آش و همان کاسه
پیشینۀ پارلمان یا شورا
نقشِ احزابِ سیاسی و نهاد
مطبوعاتِ آزاد در افغانستان
آب و دانۀ رُمان نویسی
خون را به را به سنگفرش
شعرِ سیاسی و چگونگی آن
Email_13
آیه های منسوخ
نخستین جوایزِ ادبی
تجربه و چگونگی آن
جامعۀ مدنی در اندیشۀ فارا
در حاشیۀ قیامِ سوم حوت
خواب آلوده گانِ دموکرات
رنگین کمانِ واژه و آفرینش
نکته ها در ارتباط به گزارش
پیک خورشید و سه دیوان
با مُشکِ آبی تا درایی بغداد
بخشنده آتش
یک سده روزنامه نگاری
چند سطرِ کوتاه برای اسحاق
سطرهای پراگنده یی برای
پاییزیی بی برگشت
دریا در کوزه یی نمی گنجد
سیرِ تاریخی فانون اساسی
دموکراسی یعنی من هم هستم
شعرِ آگاهی شعرِ آرمان
پیام جشنِ شعر خوانی
مفهوم و ساختارِ پارلمان
داریوش در حاشیۀ دو نفری
به دنبالِ تداومِ فریاد
پیش درآمدی بر طنز نویسی
یکی دو نکته در بارۀ جامعه
در کوچه باع های شعرِ کمال
آزادی در زندان
در حاشیۀ زبان و ادبیاتِ ترک
آزادی بیان