داریوش در حاشیۀ دو نفری

نخستین اندیشه یی که پس از خواندن « حاشیۀ دو نفری »  به من دست داد این است که شعر فارسی دری در افغانستان به زودی شاهد ظهور شاعری خواهد بود که می تواند پرچم آفرینش های ادبی خود را بر قله های بلند از زیبایی بر افرازد. ازهم اکنون داریوش در میان شاعران همنسل خویش چهرۀ درخشانیست.

در سالهای پسین یک چنین سخنانی این جا و آن جا وجود داشته است که شعر  معاصر فارسی دری در افغانستان به بن بست رسیده است! یک چنین باورداشت هایی بیشتر به وسیلۀ آن شمار از فرهنگیان و شاعران کشور مطرح شده است که بیشتر نظر به آفرینش های شعری شاعران همنسل و یا هم شاعران یک نسل بالاتر از خود داشته اند. بدون تردید شماری از شاعران ما در عمق درۀ خاموشی سقوط کرده اند و یا هم دیگر نمی توانند با آن شکوه پیشین شعر بسرایند. به گمان من این امر نمی تواند به مفهوم بن بست شعر معاصر افغانستان تلقی کرد!

دریا ها موج پشت موج جاری می شوند. فریادی خاموش می شود اما فریاد دیگری با قوت و رسایی بیشتری به گوش های می رسد. ستارۀ غروب می کند و ستارۀ دیگری به درخشیدن درمی آید. به گفتۀ واصف باختری: « ستارۀ دیگری آفتاب خواهد شد!»

این قانون هستی و قانون همیشه گی حرکت و تکامل است. شاخۀ هایی در سایه سار جنگل می پوسند و اما شاخه های دیگری خود را به آقتاب، گل و شگوفه می رسانند. به همینگونه وقتی شاعری به بن بست می رسد. وقتی نسلی به بن بست می رسد. شاعر دیگری و نسل دیگری مشعل آفرینش را به دست می گیرد و آن را به پیش می برد. بلی شاعرانی به بن بست رسیده اند؛ حتی همین امروز ما شاعرانی داریم که خود تابوت شعر های شان را در جوچه یخبستۀ سکوت بر دوش می کشند. این سکوت و بن بست آنهاست، نه بن بست و سکوت شعر معاصر فارسی دری افغانستان. به پندار من شعر معاصر ما چنان کاروانی از نور، عشق و روشنایی همچنان به پیش می رود تا قله های بلند و بلندتری را تسخیر کند.

« حاشیۀ دو نفری » خود نوید روشنی است بر شکوه شعر فردای افغانستان. من خود تا آن گاه که با شعر شماری از شاعران جوان در کابل، بلخ و هرات آشنا نشده بودم، گاهی این نگرانی را داشتم که شعر ما با بن بست رو به رو شده است؛ اما پس از سفرهایی که در یکی چند سال گذشته به هرات داشتم در بزم شعر خوانی جوانان هرات اشتراک کردم و کتابهای انها را خواندم و به همینگونه گزینه های شعریی از شاعران جوان بلخ به دستم رسید و به شعر شاعران جوان در کابل  گوش دادم و سروده های آنها را خواندم، دریافتم که سخنی از بن بست نمی تواند در میان باشد؛ بلکه سخن از بالنده گی و دست یابی به قله های بلند زیبایی در شعر است.

داریوش در « حاشیۀ دو نفری » شاعریست غزلسرا؛ اما او غزل را با هنجارهای تازه می سراید. غزل های بیان پیوندهای حسی و عاطفی او است. هر چند او از دوران نو جوانی با شعر و شاعری سر و کار پیدا کرد، با این حال « حاشیۀ دو نفری » را  میتوان تجربه های نخستین او خواند. تجربه های که سخن نوید آور اند و سخت بشارت دهنده از یک استعداد درخشان. استعداد که از هم اکنون طلیعۀ آن را می توان یک روشنی دید.

چیزی که برای من در « حاشیه دو نفری » از اهمیت برخوردار است، حس تازه، خیال انگیزی، زبان پیراستۀ آن است و اگر خواسته باشیم  تا چراغ بر افروزیم و در آن به نارسایی هایی تکنیکی بپردازیم، بدون تردید می توان مواردی از کاستی ها را ردیف کرد. اما باید گفت که اگر سخنی آدمی کاستی نداشته باشد، سخن آدمی نیست. این ابعاد آفرینشی یک اثر است که اهمیت آن را تعین می کند. داریوش تازه گیها از مرزها بستۀ اوزان عروضی گذشته و نمونه های چند از شعر بی وزن نیز ارائه داده است.

به پندار من این شایسته ترین کاریست که این شاعر جوان انجام داده است که سالیانی در وزن تمرین کرده و آن هم با موفقیت. البته موارد اندکی از کاستی های وزنی هم که در گزینه دیده می شود، با استعدادی که شاعر نشان می دهد به زودی غلبه پذیر است. همان گونه که شعر کلاسیک را نمی توان بدون درک و حس وزن سرود؛ به همان گونه برای بی وزن سرایی نیز باید درک و حسی از وزن داشت. داریوش هشیارانه از وزن به سوی بی وزنی رفته است و این امر می تواند مایۀ پیروزیهای بیشتر او گردد.

شهیر داریوش به سال 1362 خورشیدی در شهر تالقان مرکز ولایت تخار چشم  به جهان گشوده است. او هنوز کودک بود که خانواده اش به پاکستان پاهنده شد.  در پاکستان به مکتب رفت و آموزشهای دوره ابتداییه را در آن جا تمام کرد. آن گاه که خانواده دوباره به کشور برگشت  داریوش دورۀ میانه و لیسه را در زادگاهش شهر تالقان به پایان آورد. او هم اکنون در دانشگاه کابل در دانشکده زبان و ادبیات در بخش زبان و ادبیات فرانسه درس می خواند. او از کودکی به شعر و شاعری علاقمند شد و نخستین سروده هایش را زمانی پدید آورد که هنوز ده سال داشت.

پدر و مادر نخستین شنونده گان شعرهای او بودند. بدینگونه پدر و مادر نخستین کسانی نیز هستند که او را در این راه تشویق و حمایت نیز می کردند. با این حال تمام اعضای خانواده او را تشویق نمی کردند؛ بلکه در خانواده کسانی هم بودند که شاعری را نوع دیوانه گی می دانستند. یک چنین طرز تلقی گاهی سبب  دلسردی او نسبت به شعر می  شد. این امر اندک اندک آن قدر بر شاعر جوان گران آمد که مدت زمان خاموش ماند و چیزی نسرود. این تنها شاعرانی هستند که می دانند خاموشی برای یک شاعر چقدر دشوار و آزار دهنده است.

باری در یکی از امتحان ها در مضمون دری پرسشی مطرح شده بود در رابطه به صنعت توشیح، اما داریوش آن شعری را که در آن صنعت توشیح به کار رفته بود در حافظه نداشت. ناگزیر خود شعری سرود و صنعت توشیح را در آن پیاده کرد. این امر تحسین استادان مکتب را نسبت به استعداد او بر انگیخت. چنین بود که داریوش یک  بار دیگر دروازه شاعری یا این دیوانه گی مقدس را کوبید و ترجیح داد تا این دیوانه گی را به فال نیک بگیرد و آن را با شور عاشقانه یی دنبال کند.

البته او امروزه شعر را نه دیوانه گی بلکه شاهکار شعور بشری می داند. پس از آن که به دانشگاه رسید، توانست با حلقات گسترده تری ادبی فرهنگی راه پیدا کند. به گفته خودش صفحه صفحه روی میز ریخت تا این که از هر ورقی ده ها غزل ناب قامت کشید:

مردی که قطره قطره فرو ریخت روی برف
مجـــموعـه یـــی پـــر از غـــزل نـــاب شد


داریوش به سال 1385عضویت انجمن قلم افغانستان را به دست آورد و مدت زمانی به عنوان دبیر در کاشانۀ نویسنده گان جوان افغانستان کار می کرد. غیر از این گزینه در سالهای اخیر شعرهای زیادی از داریوش در رسانه های گروهی کشور به نشر رسیده است.

کابل میزان 1386

های، ای نقاش، ای برادر
نگرش عمودی بیدل
ما و پاکستان بارِ دوم
دو گلِ میخک از آن روز
در آن سوی خط قرمز
خاموشی آیینه
حیدری وجودی
جلیل شبگیر پولادیان
تا پلکانِ هشتاد
پیلان سفیدی سلطانی
از حسنک وزیر تا اجمل
تا بارانِ دموکراسی
آن هفت خوانِ رستم
بازارگانِ بغداد
تا آن مثلثِ مهربانی
آن تارِ خامِ گسسته
ماجرای شعرِ زیبایی
ستایشگرِ آزادی
خراباتیان سوگوارِ کابل
در سوگِ آن چراغدارِ صدا
گلِ سوری پَرپرَ شد
فریادی برای همۀ زنان
آیا شعرِ فارسی دری در
خورشیدی من کجایی
ماۀ شبِ تار کجا رفته ای
نگرشی تازه بر زنده گی غبار
نگاهی به طنز های نجیب الله
ازهر فیضیار غزنوی
کتابسوزان در انجمن
نگاهی به فراسوی بدنامی
سالنمای بت شکن
و آن نهالِ پنجاه ساله
در امتدادِ دریا و آن شبِ
لحظه ها و خاطره ها
از دهکده و دریا
منارِ جام در فهرستِ آثار
در سراپردۀ تندیس ها
پاسخی به داکتر مِهدی
همان آش و همان کاسه
پیشینۀ پارلمان یا شورا
نقشِ احزابِ سیاسی و نهاد
مطبوعاتِ آزاد در افغانستان
آب و دانۀ رُمان نویسی
خون را به را به سنگفرش
شعرِ سیاسی و چگونگی آن
Email_13
آیه های منسوخ
نخستین جوایزِ ادبی
تجربه و چگونگی آن
جامعۀ مدنی در اندیشۀ فارا
در حاشیۀ قیامِ سوم حوت
خواب آلوده گانِ دموکرات
رنگین کمانِ واژه و آفرینش
نکته ها در ارتباط به گزارش
پیک خورشید و سه دیوان
با مُشکِ آبی تا درایی بغداد
بخشنده آتش
یک سده روزنامه نگاری
چند سطرِ کوتاه برای اسحاق
سطرهای پراگنده یی برای
پاییزیی بی برگشت
دریا در کوزه یی نمی گنجد
سیرِ تاریخی فانون اساسی
دموکراسی یعنی من هم هستم
شعرِ آگاهی شعرِ آرمان
پیام جشنِ شعر خوانی
مفهوم و ساختارِ پارلمان
داریوش در حاشیۀ دو نفری
به دنبالِ تداومِ فریاد
پیش درآمدی بر طنز نویسی
یکی دو نکته در بارۀ جامعه
در کوچه باع های شعرِ کمال
آزادی در زندان
در حاشیۀ زبان و ادبیاتِ ترک
آزادی بیان