شعر آگاهی شعر آرمان

گزینۀ شعری « گلادیاتور ها هنوزهم  می میرند » به تعبیری  نخستین گامهای مجیب مهرداد است که در راه  دشوار گذار شعر و ادبیات بر داشته شده است. گام های نخستینی که شاید شماری در واپسین گام های خویش نیز نتوانند به آن برسند. نخستین گام های مهرداد، گام های لرزانی نیست؛ بلکه  گام هایی اند استوار، بلند و موزون. صدای این گام ها را می توان پیوسته در خیابان یک آهنگ ضربی  شنید و از آن لذت برد. از نقش این گامها می توان دریافت که شاعر در این  سفر سبز رو به سوی قله های بلند پیروزی، عاشقانه به پیش می تازد. قله هایی به بلندی و شکوه قله های زاد گاه شاعر.

مهرداد از ذهن تاریخی قابل توجهی بر خوردار است. او برای بیان اندیشه های خویش گاهی تا آن سوی سرزمین های تاریخ می تازد و گاهی هم  در اقالیم  ناکرانمند اسطوره های دینی، سامی و یونانی سیر می کند، گاهی  هم از روایت های مردمی و مذهبی سود می جوید. گویی همین که مشعل الهام در شعر های او کم رنگ می گردد، این حافظه، تجربه و دانش شاعر است که در سیر تکوین شعر ظاهر می شوند و بعد شاعر آن همه را با قدرت تخیل که همان ملکه و توان ذهنی سازنده گی است، در هییت شعری هستی می بخشد.

چنین است که در گزینۀ « گلادیاتورها هنوز هم می میرند » خواننده با شاعری رو به رو می شود که هم آگاهی دارد و هم  آرمانی. دو چیزی که  شعر شماری  از شاعران همنسل او، آن را کم دارند. مهرداد گاهی در چند سطر کوتاه نه تنها سیمای خونین تاریخ کشور را به تصویر در می آورد؛ بلکه این تاریخ خونین را با روزگاری که در آن زنده گی می کند، نیز پیوند می زند که این خود زیبا ترین شیوه استفادۀ اسطوره در شعر است.

...رستم باخت در نهاوند
شاید ابروی تو افتاد
در دستان سعد و قاص
گیسوان زرینت را
چنگیزیان  به تاراج بردند
در گونه هایت ترکان سالهاست چوگان باختند
از دهانت،
ارابۀ استعمار گذشت
معبر نا گفته ترین رنجها
افغانستان مهاجر،
دختر بازمانده از اپارتاید افریقای ما


اما مهرداد گاهی شعر را در کلیت به  تکرار اسطوره ها و روایات مذهبی  بدل می کند. هر چند او در چنین شعرهای  نیز  به دنبال بیان رویداد های روزگار خود است، ولی تکرار پیهم روایات و اسطوره ها خواننده را بر این تصور اندر خواهد ساخت که شاعر در شعر به دنبال تکرار اسطوره هاست نه آفرینش شعر. در قطعۀ « نیل را بگو » می خوانیم:

بی کعــبه گشت مکه ابابیل را بگو
فرعــون سالم است برو نیل را بگو
هر جا ستاره بود درخشنده برده اند
بی ماه گشت شهر تو آشیل را بگو
هر دشنه ای که می خوری از چار سو به خشم
از دست خویش خورده ای قابیل را بگو
تنها شدی به روی زمین  یک نفر شدی
من کشته ام و و یا که تو هابیل را بگو


و در بیت های دیگر نیز تکرار پیهم  اسطوره و رویات، فضای پرورش آنها را در شعر محدود می سازد و سبب می شود که اسطوره ها نمتوانند با موضوعات دیگر در آمیزند و تعمیم یابند. در جهت دیگر انبوه اسطوره های جدا از هم در بیت های جدا گانه تنه تنها مخل زیبایی درشعر می شود؛ بلکه ذهن خواننده یی که با سرگذشت اسطوره ها آشنا نیست نمی تواند از شعر لذت ببرد.

مهرداد در این گزینه کمتر « نغمه سرای دل افسردۀ خویش است »؛ بلکه او در اکثر شعرها بادبان اندیشه و تخیلش را در سمت مخالف بادهای بر افراشته است که به گفتۀ خودش از سوی  دموکراسی باب پنجاه دو می آید. بدینگونه او یکی از شاعرانی است که از وضعیت و از آن چیزی که به نام دموکراسی ارائه میشود به انتقاد بر می خیزد.

برای شان بگو
از دموکراسی باب 52 سخن نگویند
تا اســـلام  در دســـتان اســامه نیفتد


در سرزمین شاعر، آن جا که تهی دستان اند، دریاچه ها به خشکی نشسته است و ماهیگیران دهکده با تورهای خالی به خانه بر می گردند. گویی با تور خالی خود وحشت شکار کرده اند. این وحشت همان گرسنگیی است که امروزه در همه جا چه در دهکده ها چه در شهر ها دروازه های مردم را می کوبد.

برسر دریا چه ها چه آمده است
ماهی گیر هر ظهر، وحشت به خانه می آورد


اما برای دیگران چنین نیست، آن جا که رود خانه ها لبالب از آب است و ماهیان در آن شنا می کنند، رود خانه ها را گل آلود می کنند تا دزدان ماهی طلایی بگیرند.

سالهای سال
روخانۀ دهکده را گل آلود کردیم
تا دزدان دریایی، ماهی بگیرند
این بار نیز با ماهیان طلایی به خانه بر گشتند


این رود خانه ها همان منابع زیستی و اقتصادی کشور است که دزدان از آن ماهی طلایی می گیرند و روز تا روز دامنۀ غارت خود را گسترش می دهد؛ و لی مردم گرسنه اند و آز آن بهره یی ندارند، شامگاهان که با دستان خالی به خانه بر میگردند. این دیگر برای گرسنه گان منتظر جز وحشت چیز دیگری نیست. این شعر زبان سمبولیک و زیبایی دارد که بر بی عدالتی که در زیر چتر دموکراسی گسترش یافته است انتقاد می کند. در سالهای اخیر دختران و بانوان زیادی بر خود آتش زدند، بهتر است گفته شود که در سالهای اخیر بر صدها سرو آزاد آتش افگنند و صدها سرو آزاد را به خاکستر بدل کردند. از خواندن شعر زیرین این درد یک بار دیگر در تمام هستی من جاری شد:

دخترک
در بیابان
آتش گرفته است
و مرد
در کنار دریا ماند
تا که چشمانش
            پوسیدند


این مرد آیا برای آوردن کاسه آبی به کنار دریا رفته است و یا این که بی اعتنا به سوختن آن سرو آزاد به دریا نگاه می کند. دریا را  در اختیار دارد اما نمی خواهد کاسه آبی از آن بر دارد. شاید خود می خواهد که آن سرو آزاد همچنان در آن بیابان  بسوزد و به خاکستر بدل شود. او بیش از نگاه کرده به دریا دیگر کاری نمی کنند تا این که چشم هایش همانجا می پوسند.

در این صورت او جهان و زنده گی را با چنین چشمان پوسیده می بیند. به زبان دیگر جهان و زنده گی برای او می پوسند. شاید شاعر می خواهد بگوید که در جامعه یی که زنان به سبب حاکمیت نظام های دست و پاگیر سنتی و  مرد سالار خود را در آغوش آتش رها می کنند و یا هم آنها را در آغوش آتش رها می کنند، آن جامعه در حقیقت هستی خود را می پوساند. دختران در میان آتش می سوزند و مردان بی اعتنا خود در کنار دریا می پوسند. این  زیبا ترین تصوری است از جامعه یی انسانی هنوز یک شهروند باشد.

در گزینۀ « گلادیاتورها هنوزهم می میرند »، مهرداد شماری از غزلها و شعرهای  بی وزن یا سپید خود را به نشر رسانده است. بدینگونه سیر شاعری او از وزن به سوی بی وزنی است. به گمان من این امر می تواند یکی از شایسته ترین تجربه شاعری باشد. هرچند در غزل های او هنوز رگه ها و فضای غزل سنتی دیده می شود با این حال حرکت غزل های او بیشتر به سوی غزل و زبان شعری مدرن است. زبان غزلهای او هنوز زبان کاملاً رها شده از زبان و تعبیرات غزل سنتی فارسی دری نیست.

با این حال همان گونه که گفتیم دینامیزم موجود در غزلهای او این زبان و فضا را در آیندۀ نزدیک به زبان و فضای مدرن شعری بدل خواهد کرد. انعطاف زبانی در سروده های سپید مهرداد به مقایسۀ غزلهایش بیشتر قابل توجه است.اندیشه سیاسی، اجتماعی و دیدگاه های انتقادی او در چنین شعرهایی بیشتر مجال تبلور یافته و در تصاویر زیبایی ارائه شده اند.

بدون تردید درجریان شعر جوان فارسی دری در افغانستان مهرداد یکی از چهره های است که با قوت می توان به آیندۀ درخشان شعر او دل بست. از هم اکنون او را میتوان یکی از نماینده گان شعر جوان فارسی دری در کابل به شمار آورد. مهرداد همراه با شماری از شاعران جوان دیگر این بار سنگین مسؤولیت فرهنگی را عاشقانه بر دوش می کشند. شعر این دسته از شاعران جوان از هم اکنون می تواند برای شماری از شاعران دم کردۀ از خود راضی مایۀ حسادت باشد.

های، ای نقاش، ای برادر
نگرش عمودی بیدل
ما و پاکستان بارِ دوم
دو گلِ میخک از آن روز
در آن سوی خط قرمز
خاموشی آیینه
حیدری وجودی
جلیل شبگیر پولادیان
تا پلکانِ هشتاد
پیلان سفیدی سلطانی
از حسنک وزیر تا اجمل
تا بارانِ دموکراسی
آن هفت خوانِ رستم
بازارگانِ بغداد
تا آن مثلثِ مهربانی
آن تارِ خامِ گسسته
ماجرای شعرِ زیبایی
ستایشگرِ آزادی
خراباتیان سوگوارِ کابل
در سوگِ آن چراغدارِ صدا
گلِ سوری پَرپرَ شد
فریادی برای همۀ زنان
آیا شعرِ فارسی دری در
خورشیدی من کجایی
ماۀ شبِ تار کجا رفته ای
نگرشی تازه بر زنده گی غبار
نگاهی به طنز های نجیب الله
ازهر فیضیار غزنوی
کتابسوزان در انجمن
نگاهی به فراسوی بدنامی
سالنمای بت شکن
و آن نهالِ پنجاه ساله
در امتدادِ دریا و آن شبِ
لحظه ها و خاطره ها
از دهکده و دریا
منارِ جام در فهرستِ آثار
در سراپردۀ تندیس ها
پاسخی به داکتر مِهدی
همان آش و همان کاسه
پیشینۀ پارلمان یا شورا
نقشِ احزابِ سیاسی و نهاد
مطبوعاتِ آزاد در افغانستان
آب و دانۀ رُمان نویسی
خون را به را به سنگفرش
شعرِ سیاسی و چگونگی آن
Email_13
آیه های منسوخ
نخستین جوایزِ ادبی
تجربه و چگونگی آن
جامعۀ مدنی در اندیشۀ فارا
در حاشیۀ قیامِ سوم حوت
خواب آلوده گانِ دموکرات
رنگین کمانِ واژه و آفرینش
نکته ها در ارتباط به گزارش
پیک خورشید و سه دیوان
با مُشکِ آبی تا درایی بغداد
بخشنده آتش
یک سده روزنامه نگاری
چند سطرِ کوتاه برای اسحاق
سطرهای پراگنده یی برای
پاییزیی بی برگشت
دریا در کوزه یی نمی گنجد
سیرِ تاریخی فانون اساسی
دموکراسی یعنی من هم هستم
شعرِ آگاهی شعرِ آرمان
پیام جشنِ شعر خوانی
مفهوم و ساختارِ پارلمان
داریوش در حاشیۀ دو نفری
به دنبالِ تداومِ فریاد
پیش درآمدی بر طنز نویسی
یکی دو نکته در بارۀ جامعه
در کوچه باع های شعرِ کمال
آزادی در زندان
در حاشیۀ زبان و ادبیاتِ ترک
آزادی بیان