![]() |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
|
|||||
با گلوی همه اندوه جهان
دشتها خانۀ گرگان به خون تشنۀ تاریخ اند و همه قافلۀ لاله و اندیشۀ سبز و همه چلچله های که زمانی زبهاران خبری آوردند همه آواره و سرگردان همه در چاه پریشانی خود می پوسند وپراکنده گی بانگ جرس با گلوی همه اندوه جهان می خواند قامت فاجعه بسیار جوان است هنوز باد می آید و باغ چون کف دست یتیمان خالیست هیچ دروازۀ خود را نگشاید ازشرم چه کند بیچاره که ورا سفرۀ رنگین همه تاراج شده ست نه یکی قرص شگفتن برخوان نه یکی سبزه کنار جویی نه چراغی سر ایوان بلند کاجی چه کند بیچاره خانه اش خانۀ ویرانیست دود برگنبد هر سروِ بلند پرچم فاجعه را می ماند قامت سبز درختان بر خاک پیکر پاک شهیدیست که نامردی زده او را به یکی خنجر نیرنگ ازپشت شاخه ها برگ تباهی بر دوش پای هر یک به رکاب سفر خاکستر چشمها شان نگران جانب آب باد در پشت دَر ازهمهمه افتاده چون که می داند و می بیند جای آن آب زلال سالها می شود ای وای به باغ آتش از حافظۀ جوی روان است هنوز شهر کابل - بهار 1374 |
||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |