کم بینایی یاLow Vision
دقیقاً نمی دانیم که رودکی در چند سالگی چهره در پردۀ خاک فرو کشیده است. برای آن که سال تولد او را نمی دانیم؛ اما پندارها چنین است که او در سال های میانی سدۀ سوم هجری چشم به جهان گشوده است. با در نظر داشت سال خاموشی او ٣٢٩ میتوان پنداشت که رودکی در آستانۀ هشتاد ساله گی خاموش شده است. همچنان پیش از این گفته شد که او در هشت ساله گی قران بیآموخت و آن را از بَر کرد و شعر گفتن گرفت.
اگر بپذیریم که او در ده ساله گی به سرایش آغاز کرد، پس در آن صورت او کمابیش شصت و پنج سال شعر سُروده است. برگردیم به قول رشیدی سمرقندی که شعر او را یک ملیون و سه صد هزار بیت دانسته است. در این صورت او باید هر سال بیست هزار بیت سُروده باشد که هر روز می شود ( ۵۴ ) بیت. این در حالیست که رودکی باید این کار را بدون گسستگی انجام داده باشد. هرچند سُرودن پنجا تا شصت بیت در یک روز برای شاعری با طبع فورانی چون رودکی امر عادی و ممکن به نظر می آید؛ اما ادامۀ چنین کار مستدام در شصت و اند سال خیلیها طاقت فرسا و دشوار می نماید. با در نظر داشت چنین کار فکری بزرگ و کم مانند است که می توان مساًلۀ کم بینایی یا نیمه بینایی را در مورد رودکی مطرح کرد.
نوعی کاهش بینایی دو طرفه است کم بینایی یا Low Vision که به میزان زیادی عملکرد بینایی فرد را مختل میسازد. کم بینایی را نمی توان با روش های متعارف پزشکی، جراحی و وسایلی کمک بینایی مانند عینک، لینز از میان برداشت. تجربه های علمی نشان داده است که نیمه بینایی یا کم بینایی بیشتر به صورت کاهش وضوح دید و یا حدت بینایی به میان می آید و هم چنان می تواند به صورت کاهش میدان بینایی و حساسیت در برابر نور نیز ظاهر شود. کم بینایی عوامل گوناگونی دارد. می تواند به اثر مشکلاتی در هنگام زایمان پدید آید و یا هم به اثر صدماتی بر چشم و سالخورده گی و یا هم به اثر عوامل جانبی بیماری های دیگر ظاهر شود. خدمات که در این زمینه به بیمار ارائه میشود نمی تواند علت ایجاد مشکل بینایی را از میان بردارد؛ بلکه حد اکثر می تواند میزان و اندازۀ بینایی باقی مانده را حفظ کند.
این که شاعرانی مانند حکیم ناصر خسرو بلخی و دقیقی او را شاعر تیره چشم روشن بین خوانده اند می تواند بر همین دلیل استوار باشد که او در سال های اخیر زنده گی به بیماری کم بینای گرفتار شده است. با این همه آیا نمی توان این احتمال را مطرح کرد که رودکی در سال های آخر زنده گی به سبب کهن سالی و این همه سرایش و کار طاقت فرسای فکری به کم بینایی یا نیمه بینایی مبتلا شده باشد! این امر بسیار پذیرفتنی تر به نظر می آید که بپنداریم یک روز امیر نصر از خواب بر میخیزد و فرمان میدهد که چشمان شاعر دلخوهش را نشتر بزنند و یا هم او را به وسیلۀ شعله و حرارت زغال نابینا سازند. حتی اگر چنین افسانه یی را هم که بپذیریم نمی توانیم دلیل روشنی ارائه کنیم که چرا امیر نصر چنین کرد!!!