گفتگوی مجلۀ مریم با پرتو نادری در پیوند به وضعیت کنونی شعر و ادبیات در کشور
شعر را مقدار جنس کاه نتوان یافتن
( شاعر شهید سرشار شمالی )
میگویند ابتکار هر شاعر وابسته به میزان کشف اودر شعراست ، البته هر کشفی به وسیلهء تخیل صورت می گیرد. می توان گفت که کشف در شعر خود بیانگر قوت تخیل شاعر است . شاعر فرهیخته روز گار ما پرتو نادری را در این استوا، می توان از طلایه داران شعر سپید دانست، در شعر او زنده گی، طبیعت، عشق، عاطفه و اندیشه و گویی همه چیز در هییت تصاویر زیبایی با هم در می آمیزند و تو آنگاه که شعر او را می خوانی مشتاقانه در میابی که پرتو نادری شاعر پیشتاز روزگار ما ، با اندیشه های بلند و تخیل نیرومندی که دارد، چه تصویر های تازه و زیبایی پدید آورده است.
پرتو سرایش شعر سپید را دشوارتر از انواع دیگر آن می داند . با این حال و قتی شعر های او را می خوانی در می یابی که او از عهدۀ این مشکل با سرفرازی به در آمده است. پرتو نادری به سال ١٣۵۴ زمانی که هنوز در صنف چهارم دانشکدۀ ساینس دانشگاه کابل در س می خواند نخستین جایزه ادبی خود را که جایزه ء درجه دوم بود به مناسبت روز مادر دریاف کرد . دریافت این جایزه برای او که تازه به سرایش آغاز کرده بود پیروزی بزرگی به حساب می آمد این امر او را امید تازه يی بخشید تا در راه دشوار و بی فرجام شعر و ادبیات با اطمنان بیشتری گام بردارد.
او در دهۀ شصت خورشیدی به عضویت شورای مرکزی انجمن نویسنده گان افغانستان برگزیده شد. او یکی ازپایه گزاران انجمن قلم افغانستان است و زمانی که این انجمن به سال ١٣٨٣ در شهر کابل پایه گذاری شد پرتونادری به حیث نخستین رییس دوره یی این انجمن برگزیده شد. او بعداً درشصت و نهمین کانگرس انجمن جهانی قلم در شهر مکسیکو به نماینده گی از انجمن قلم افغانستان اشتراک کرد.
او در این کانگرس دررابطه به چگونه گی ایجاد انجمن قلم افغانستان و وضعیت فرهنگی افغانستان سخنرانی کرد. درست در همین کانگرس بود که افغانستان به عضویت انجمن جهانی قلم پذیرفته شد. اشتراک پرتو در این کانگرس که اضافه از سه صد شاعر و نویسنده از سراسر جهان در آن اشتراک داشت فرصت خوبی بود تا با شمارزیادی از نویسنده گان جهان آشنا شود.
از پرتو تا هم اکنون این گزینه های شعری به چاپ رسیده است:
1- « قفلی بر درگاه خاکستر » این گزینه بیشتر در بر گیرندۀشعر های او در زندان پلچرخی است و می شود گفت که آثار آمده در این گزینه نخستین تجربه های او در سرایش شعر در وزن نمیایی است. شعر های این دفتر به مقایسۀ گزینه های دیگر او با ابهام بیشتری آمیخته است، شاید هم دلیل آن موجودیت شرایط دشوار زندان بوده باشد که شاعر را نا گزیر از آن ساخته است تا خود را بیشتر در پشت پردۀ ابهام پنهان سازد. این گزینۀ شعری پرتو نادری به وسیلۀ انجمن نویسنده گان افغانستان به چاپ رسیده است.
2- « سوگنامه یی برای تاک » هر چند در این گزینه نیز بخشی از شعر های زندان شاعر آمده است؛ ولی شعر های سروده شده درسالهای بعد از زندان نیز در آن دیده می شوند. در این گزینه نخستین گرایش های پرتو به سوی شعر سپید بیشتر متجلی شده است. این گزینه نیز به وسیلۀ انجمن نویسنده گان افغانستان انتشار یافته است.
3-« آن سوی موجهای بنفش » سومین گزینه شعر های پرتو نادری به هزینه شاعر در چاپخانۀ میوند در پشاور پاکستان به چاپ رسیده است. این گرینه نه تنها یکی از زیبا ترین گزینه های شعری پرتو درشعر سپید است؛ بلکه این گزینه می تواند در سطح بسیار بلندی از وضعیت شعر سپید در افغانستان نماینده گی کند.
4- چهارمین گزینۀ شعری پرتو « تصویر بزرگ و آینه کوچک » نام دارد. این کتاب او نیز در پشاور به وسیلۀ بنیاد نشراتی آرش انتشار یافته است. تقریباً تمام شعر های آمده در این کتاب به شیوۀ سپید سروده شده اند و تنها یکی دوپارچۀ آن در اوزان نیمایی است. می شود گفت که پرتو دراین گزینه به دریافت و کشف های تازی دست یافته است. بخش بیشتر ازشعر های این دفتر تیرهای زهر الودیست که شاعر به سوی طالبان رها کرده است.
5- « لحظه های سربی تیر باران » تا هم اکنون اخرین گزینۀ منتشر شدۀ پرتو است. پرتو در این گزینه بیشتر سیاسی شده است و شمار شعر های او دراین گزینه نوع هم آهنگی و بافت مسایل سیاسی ، اجتماعی در پیوند با رویداد های سالهای پس ازسقوط طالبان است که با نوع شعار های سیاسی نیز آمیخته است. بااین حال در شعر های سیاسی پرتو هیچگاهی در رابطه به جنبه های ادبی وعاطفی شعر کم توجهی صورت نگرفته است. این نکته را باید برای تو خوانندۀ عزیز روشن سازم که شعر تنها یک بعد شخصیت فرهنگی پرتو نادری را میسازد، او را می توان به حیث یک تن از پژوهشگران نستوه عرصۀ تحقیقات ادبی و اجتماعی نیز به شمار آورد. ازاو تا هم اکنون دهها مقاله و رساله های تحقیقی در زمینه های گوناگو ن ادبیا ت شناسی، نقد ادبی و مسایل اجتماعی در نشریه های کشور و در نشریه های کشور های همسایه و نشریه های فارسی در اروپا و امریکا به چاپ رسیده است. پرتو در سالها اخیر به نشریه های الکترونیکی توجه ی بیشتری نشان داده و بخش بیشتر نوشته های تحقیقی اش را به سایت های ادبی – فرهنگی افغانها در اروپا و امریکا فرستاده است. غیر از این اخیراً شماری ازنوشته های پژوهشی او در سایت مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان ( مجما ) نیز انتشار یافته است.
او از سه سال بدینسو در همین نهاد به حیث مسؤول بخش رسانه ها کار می کند. از پرتو تا هم اکنون تنها یک اثر پژوهشی در زمینه ادبیات شناسی و نقد ادبی در اختیار علاقه مندان قرار داشته است. که « عبوری از دریا و شبنم » نام دارد. این اثر پرتو در بر گیرندۀ دوازده نوشته او در رابطه به چگونه گی شعر شماری از شاعران کلاسیک و معاصر کشوراست. افزون بر این پرتو گفتگوی مفصلی دارد با، پژوهشگر، شاعر و فرهنگی نام آور کشور استاد واصف باختری که به وسیلۀ بنیاد نشراتی میوند زیر نام « روبه رو با واصف باختری » به نشر رسیده است.
« ازواژه های اشک تا قطره های شعر » نام اثر دیگر شاعر است که در یک گفتگوی مفصل به برسی وضعیت شعر فارسی دری در سدۀ بیستم پرداخته است. این اثر همانگونه که گفته شد نتیجه پاسخ هایست که شاعر به پرسش های شاعر و ادبیات شناس ایران محمد حسین جعفریان پرداخته است. این اثر نخستین بار در مجلۀ سپیده در شهر پشاور به چاپ رسید و در حلقات فرهنگی افغان ها در پاکستان، ایران و کشور های غربی بازتاب گسترده یی پیدا کرد. پرتو در این گفتگو دیدگاه هایش را بدون هر گونه ملاحظه یی در پیوند به تحول شعر فارسی دری و چگونه گی شعر شماری از شاعران مطرح درکشور بیان داشته است که این امر سبب رنجش شماری از شاعران و نویسنده گان گردید. « از واژه های اشک تا قطره های شعر » بعداً نظر به علاقه مندی افغانهای مقیم اروپا به وسیلۀ انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ به گونۀ اثر مستقیلی انتشار یافت. این اثر پرتو می تواند منبع خوبی در امر تحقیق چگونه گی شعر نمیایی و سپید و وضعیت نقدی ادبی در افغانستان باشد.
بخش دیگر شخصیت فرهنگی پرتو نادری را خبرنگاری تشکیل میدهد. او در زمینۀ ژورنالیزم رادیویی و مطبوعاتی کارنامه های درخشانی دارد. در سالهای حاکمیت طالبان او در شهر پشاور با بخش فارسی رادیوی بی بی سی کار میکرد که گذشته از گزارشهای سیاسی - اجتماعی روزمره، هرهفته برنامه یی را زیر نام گزارشهای فرهنگی افغانستان نیز تهیه میکرد. او دراین برنامه مسایل زیادی را در رابطه به فرهنگ و ادبیات افغانستان مطرح کرده است. او هم اکنون مدیر مسؤول مجلۀ جامعۀ مدنی است. این یگانه نشریه درکشور است که نخستین بار بحث جامعۀ مدنی را به میان آورد. این نشریه هم اکنون یکی از نشریه های مرجع درکشور به شمار می آید. پرتو چه در نظم و چه در نثر آثار دیگری دارد که تا هنوز به سبب مشکلات مالی به انتشار آنها مؤفق نشده است، مانند :
1- چگونه گی رسانه ها در افغانستان
2- گزینه ء شعر های کلاسیک
3- یک آینه و چند تصویر، نقد و تحقیقات ادبی
4- پیش در آمدی بر طنزنویسی فارسی دری در افغانستان .
5- پژوهشی در زنده گی و احوال مولانا و نوشته های دیگر...
هرچند پیشگفتار ما به درازا کشید؛ ولی فکر میکنم ناگزیز از چنین کاری بودم و حالا مرسیم به طرح پرسش ها :
مریم: می شود بگویید که آیا شما به سراغ شعر می روید و یا این که شعر به سراغ شما می ايد ؟
پرتو: تشکر از مجله مریم و تشکر ازشما که در این روزگاری که شعر و فرهنگ و فرهنگیان چنان جذامیانی در جزیره های دور انزوا تبعید شده اند ، به سراغ من آمدید تا از شعر سخنی بگوییم. از چیزی که می ترسم روزگار مکاره تا چندی دیگر آن را به سنگواره یی بدل نکند. می خواهم بگویم این یک پرسش بسیار تازه نیست و گویا از شمارآن پرسش هایی است که با هر شاعری در میان گذاشته می شود. به هر حال تا هم اکنون آن چیزی را که به نام شعر سروده ام، در واقع بیان ویژه يي از لحظه های زنده گی من بوده است. شعر برای من همیشه حرکتی بوده است از دورن. من هیچگاهی خود را برای سرودن شعر تنبه نمی کنم. شاید چنین است که ظرف سالهای اخیر وقفه هایی و گاهی هم وقفه های درازی درکار شاعری خود داشته ام. شعر همین گونه می آید. مثل یک دوست مثل یک نسیم، مثل طلوع ناگهانی یک ستاره، مثل عطری از سوی باغ. مثل یک آواز ناشناخته و دلپذیر و بعد چیزی در تو دیگرگون می شود و تو همان دیگرگونی را می نویسی، البته در هییتی که به آن شعر می گویند. چون هر نوشتنی شعر نیست. در چنین حالتی شعرها چنان سروده می شوند که آسان تر از نوشتن یک نامه به یک دوست است آنهایی که تصمیم می گیرند تا شعر بسرایند اساساً تصمیم به جان کندن می گیرند. البته شاعر نه به دنبال شعر می رود و نه هم به دنبال واژه گان. شعر وقتی می آید با تمام هستی خویش می آید با وزن و ریتم خود می آید. با واژه گان خود می آید و با شور و هیجان خود می آید ؛ اما شاعرانی هم اند که پیوشته به دنبال واژه و شعر سرگردان اند که با دریغ هیچگاهی به آن نمی رسند.
مریم : شما رابطۀ شعر با « عشق » و « عشق » با زنده گی را چگونه می بینید ؟
پرتو: به گفته آن شاعر شهید، رابعۀ بلخی، عشق دریایست کرانه نا پدید، دریای که هوشمندان نمی توانند در آن شنا کنند و برای شنا کردن در آن باید هوش این حس ظاهر بین را از دست داد تا به بیهوشی که خود همان بیکرانه گیست دست یابی. دوستی دارم که باور دارد، همه چیز از عشق آغاز میشود و آفرینش جهان به وسیلۀ خداوند نیز به سبب عشق بوده است. به هر حال عشق به نظر من وسیلهۀ رسیدن بههدف است. عشق به ذات خود هدف نیست؛ بلکه وسیله است. آن گاه که به هدف رسیدی دیگر خود هدف شده ای و عالم اسباب از میانه بر می خیزد.
شعر خودعشق است، عشق بیان زیبایی. اگر شعر نمی بود بیان زیبایی ناقص می ماند. شاعران عاشق یا به بیان دیگر عاشقان شاعر جهان را پر از ولولۀ زیبایی ساخته اند. یکی از بزرگترین دلیل ماندگاری شعر شاعرانی چون سنایی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، حافظ و دیگران بیان عاشقانانۀ هستی است. آنها از روزنهۀ عشق به هستی نگاه کرده اند. مولانا عشق را اصطرلاب اسرار خدا می داند . حافظ باور دارد که عشق آموخته نمی شود، حرف و سخن آن در دفتر نمی گنجد.رابطه ء شعر با عشق چنان است که گویی خداوند شعر را آفرید تا عشق وسیله ء بیان خود را پیدا کند. من فکر می کنم که عشق زیباترین بیان خویش را در شعر یافته است. شاید بتوان گفت که همه شاعران جهان شعر را با بیان عشق آغاز کرده اند. عارفان باورمند اند که خدا را نمی توان به وسیلۀ خرد شناخت. برای آن که خرد انسانی محدود و ناقص است و با این وسیلۀ محدود و ناقص نمی توان آن هستی مطلق و بیکرانه را شناخت. آنها یگانه راه رسیدن و شناخت خدا را در عشق می دانند. وقتی که مولانا می گوید:
اندرین ره گر خرد رهبین بدی
فخــر رازی راز دار دین بدی
به همین مسأله اشاره دارد و یا هم جای دیگری در مثنوی معنوی:
پای اسـتدلالـــیان چوبـــــین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
باز هم اشاره به این امر دارد که انسان از طریق استدلال و منطق ناقص خود نمی تواند خداوند را بشناسد.
مریم: عوامل مؤثر در سرایش شعر یا شکل گیری آن ناشی از چه اصولی می تواند باشد؟
پرتو: تصور من چنین است که برای هر کار هنری نخست ازهمه به قریحه هنری نیازاست. آن که قریحۀ هنری ندارد هیچگاهی نمی تواند اثر هنری قابل توجهی پدید آورد. البته قریحه شرط ضروری در کار هنری است؛ اما به هیچ صورت شرط کافی نیست. یعنی تنها با اتکا به قریحه نیز نمی توان آثار ماندگار پدید آورد. تجربه، دانش و دریافت های شاعر از زنده گی و محیط نیز اهمیت بزرگی در امر آفرینش های هنری- ادبی دارند .قریجه را باید یا چنین چیز های تقویت کرد. من فکر میکنم برای کار هنری اول باید قریحه وجود داشته باشد . فکر میکنم که ذات آفرینش هنری –ادبی را نمی توان کسب کرد. آنچه که اکتسابی است همان تکنیک است. باور من این است که، شاعری یک امر خدا یست که خداوند از ازل در هستی کسانی به ودیعت گذاشته است. با این همه مایه های اصلی شعر از زنده گی گرفته می شود. ذهن شاعر در یک سو با واقعیت زنده گی پیوند دارد و در جهت دیگر با تخیل. این تخیل است که دریافت و احساس های پراگندۀ شاعر را در یک زمان واحد با هم در می آمیزد و از آن ها شعری پدید می آورد.
شعر یک فرهنگ است شعر خو ب در حقیقت به مانند یک طیف نور است. اگر شما یک طیف نور را تجزیه کنید ، به رنگ ها و موجهای گوناگونی تجزیه می گردد. شعر خوب همین گونه است . زیبایی شناختی دارد ، اندیشه و تفکر دارد ، پیام و مخاطب دارد واین همه چیز ها در زبان آهنگین ، فشرده و خیال بر انگیز در هییت شعری با هم ترکیب می شوند . شعر سرودن در واقع ترکیب کردن اجزا است ؛ اما منتقد این ترکیب را تجزیه می کند و نقش هر بخش را برجسته می سازد. منتقد نشان می دهد و قضاوت را می گذارد به خواننده . هر چند منتقدان ما بر منبر سلیقه های ادبی خود می برایند و به موعظه گویی می پردازند.
مریم:عده یی سبک را درامر ماندگاری شعر بسیار با اهمیت تلقی می کنند. گفته میشود که سبک هرشاعر بازتاب دهندۀ تجربۀ شعری اوست در مقابل شماری به امر سبک درشعراهمیت چندان قایل نیستند، نظر و برداشت شما در زمینه چگونه است؟
پرتو: سبک امر فردیست. میشود گفت که سبک همان ویژه گیهای ابداعی یک شاعر است و هرشاعر میتواند ویژه گیهای ابداعی خود را داشته باشد، پس میتوان گفت که هرشاعر میتواند سبک خود را د اشته باشد و این امر دلیل بزرگی برماندگاری شعر شاعری شده نمیتواند. البته سبک همگام با کار های آفرینشی شاعر و هنرمند آرام آرام شکل میگیرد یعنی هیج شاعری از همان آغاز شاعری نمیتواند دارای سبک باشد. این سبک در یک دوره يي از آفرینش های ادبی او پدید می آید. سبک هر شاعر میتواند بیان گرآن ویژه گی های ابداعی باشد که شاعر به آن دست یافته است. بازهم میخواهم بگویم که داشتن سبک بزرگترین امتیاز یک شاعر نیست. این که در مطبوعات ما گاهی می گویند که فلان ابن فلان از شاعران صاحب سبک ماست و به این امر چنان بها میدهند که گویا سبک بزرگترین امتیاز در امر شاعری است به گمان من چنین چیز هایی میتواند بیان گر نوع دریافت غیر دقیق از مقوله ادبی سبک باشد. سبک را نوع برهم زدن نورم و معیار های زبان نیز خوانده اند. حالا یک شاعر مثلاً میزان کار بد واژه گان عربی یا زبان دیگری را در شعرش به فیصدی بالاتر از میزان مروج آن میرساند، در این جا میتوان گفت که او سبکی برای خود پدید آورده است. شما فکر میکنید حافظ برای آن شاعر بزرک است که گویا سبک خاصی خود را دارد، به گمان من بزرگی او به مضوعات دیگر شعر او وابسته است. اگر حافظ سبک بسیار مشخصی میداشت در این صورت چگونه شعر های دیگران در دیوان او راه می یافتند! فکر میکنم این نکته را باید یاد آوری کنم که در کشور ما گاهی مفاهیم سبک و مکتب را با هم در می آمیزند که این امر سوء تفاهمهایی را سبب میشود باید گفت که مکتب بر خلاف سبک یک امر کلی و عام است و بر بنیاد اندیشه ها و شیوه های ابداعی شماری از آفرینشگران پایه گذاری میشود. میشود گفت که مکتب از درهم آمیزی سبک های گوناگون پدید می آید وهرمکتب آغاز، اوج و انجامی دارد. مکتب در برگیرندۀ یک دوره دراز تایخی است، در حالی که کمتر اتفاق می افتد که سبک شاعری پس از مرگ او به وسیلۀ دیگران ادامه یابد. مکتب در اثر تلاش چندین شاعر در یک دورۀ معین ادبی به وجود می آید؛ ولی هرشاعری با استعدادی میتواند سبک خود را داشته باشد.
مریم: آیا شعر قابل ترجمه است. آیا شعر را میتوان به زبان دیگر ترجمه کرد که اشکالی به بار نیاورد، و مایه های عاطفی ، ذهنی شاعر و مشخصات معنایی آن خدشه دار نشود.
پرتو: بسیاری ها باور دارند و یا بهتر است بگویم که پافشاری می کنند که شعر ترجمه نا پذیر است بااین حال روزانه در جهان انبوهی از کتاب های شعری ترجمه می شود و این ترجمه ها با همه کمبود های که دارند چنان پل پیوندی زمینهء آن را فراهم می کنند تا قومی و ملتی بتواند با چگونه گی آفرینش های ادبی یک ملت و قوم دیگر آشنا شود . باید گفت که در زمینهء شعر و هنر هیج حکم مطلقی نمی تواند وجود داشته باشد.در مورد ترجمه شعر باید بسیار جدی و سخت گیر بود ، گفته اند که پس از فلسفه دشوار ترین ترجمه ، ترجمه ء شعر است . با این همه نباید از ترجمه ءشعر احتراز کرد، چون در آن صورت ما روزنه های پیوند را بسته ایم . ، مهم این است که شعر را چه کسی ترجمه میکند . آیا مترجم می تواند تمام ظرفیت ادبی و فرهنگی و اجتماعی و زیبایی شناختی یک شعر را دریابد . مترجم خود درچه حدی شاعر است ، آیا او غیر از زبان، فرهنگ و تاریخ سرزمین شاعری را که می خواهد ترجمه کند ، می شناسند . مثلاً « فتز جرالد» شاعر سکاتلندی و قتی که عمر خیام را ترجمه می کند . مثلی آن است که او از نو دست به آفرینش می زند . امر مهم در ترجمه وابسته به این است که دیده گاه های شاعر شناخته شود . فلسفهء شاعر ، اندیشه شاعر ، محیط اجتماعی شاعر ، تعبیر های شاعر ، ضرب المثل های و دیگر مسایلی که در شعر دخالت دارند باید به وسیله ء مترجم درک شود . مثلاً شما ببینید اگر کسی مثنوی معنوی را ترجمه می کند باید ادبیات بفهمد، حدیث و قرآن بداند، قصه ها و روایات مذهبی وغیرمذهبی آمده در مثنوی را بفهمد، شرایط اجتماعی زنده گی مولانا را بداند، عرفان مولانا را بداند و آنگاه می تواند به ترجمه اقدام کند و از همه مهمتر باید نفس عارفانه و طبع شاعری دریا وار داشته باشد. کسی که صرف به اتکا به زبان بخواهد ترجمه کند، بدون شک به موفقیتی نخواهد رسید. بااین همه نباید از ترجمه دست برداشت . اگر ما بخواهیم ادبیات معاصر خود را به جهان معرفی کنیم یگانه راه آن ترجمه است.
ما که با ادبیات معاصر اروپا یا ادبیات کلاسیک اروپا آشنایی داریم از طریق ترجمه است . ما هومر را از طریق ترجمه می شناسیم دانته و گویته را از طریق ترجمه میشناسیم ، همچنان هوگو، شکسپیر و دیگران را از طریق ترجمه می شناسیم. بلی این درست است که به هیچ صورت نمی توان تمام آن زیبایی و همخوانی صداها را که در توانهایی های هر زبانی وجود دارد و نوع موسیقی شعر را پدید می آورد به زبان دیگر انتقال داد و از این نقطه نظر می شود گفت که این بخش های شعر غیر قابل انتقال است . با این همه جهان از طریق ترجمه است که یک دیگر خود را می شناسد و به یدیگر خود نزدیک می شود. در ادبیات معاصر کشور کمبود و یا بهتر است بگویم نبود ترجمه از زبان فارسی دری به پشتو و از پشتو به فارسی دری یکی از نقيصه های بزرک ادبیات ماست. ما تا هنوز به این امر مهم توجه نکرده ایم.
مریم: زمینه ها و ریشه های که موجب به وجود آمدن شعر سپید در افغانستان شده است از نظر شما کدام ها انهد ؟
پرتو: شعر یک پدیدۀ متحول است و اگر می خواهد باقی بماند باید خود را با زمان خود چه از نظر شکل و چه از نظر درونمایه و زیبایی شناختی هم آهنگ سازد. روزگاری شاعر قصیده می سرود بعداً غزل از آن جدا شد و به گونۀ یک فرم مستقل در آمد و حتی آرام آرام فرم قصیده را عقب راند و خود به حیث یک فرم مسلط در آمد . مثنوی که نسبت به قصیده فرم گشاده تری است خود از ابداعات شاعران خراسانی است که بخش بزرگ میراث ادبی ما در همین فرم سروده شده است. امروزه در مطبوعات ما، شعر سپید یا (Blank Verse ) به شعر بی وزن می گویند. شعری که در هیچ یک ازافاعیل عروضی و نمیایی قابل تطیع نیست. این نکته را از آن جهت گفتم که دانشمندان و منتقدان در میان شعر بی وزن وشعر سپید یا ( Blank Verse ) تفاوت هایی قایل اند. شاید هدف شما از شعر سپید همان شعر بی وزن بوده باشد . نکتهء دیگر این که هنوز جای جایی دیده می شود که شعر در اوزان نیمایی و شعر بی وزن را یکی می انگارند . این اشتباه بزرگیست . شعر نیمایی شعر موزون است . منتها شمار افاعیل در مصراع ها نظر به ضرورت بیان موضوع دراز و کوتاه می شود . در حالی که شعر بی وزن همان گونه که گفته شد با هیچ یک ازافاعیل قابل تقطیع نیست. با این مقدمه که به نظرم ضروری می نمود می خواهم بگویم که شعر بی وزن در افغانستان بر زمینۀ شعر نیمایی پدیدآمد. اساساً دردهۀ سی خورشیدی شماری از شاعران گام در جهت نو جویی در شعر گذاشتند و به سرایش در عوالم نیمایی آغاز کردند . آنها در یک جهت نه تنهاراه را برای آینده هموار کردند ؛ بلکه علم یک رستاخیز بزرگ ادبی را نیز بر دوش کشیدند و گام به گام با گرایش های سختگیرانهء کلاسیک جنگیدند . می توان نخستین تجربه های شعر بی وزن را در نوشتن پارچه های ادبی دانست پارچه یا قطعۀ ادبی نوع نثر شاعرانه يي بود كه البته با شعر بيوزن فرق دارد. براي آن كه در شعر، چه موزون، چه منثور، بايد منطق شعري بر آن حاكم باشد.با این حال پیش از پیدایی شعر سپید سالهای هم پارچه ادبی به گونهء طلایه دار شعر سپید به میدان آمد. از نخستين كسانيكه درين زمينه قلم زده اند، مي توان از موساي نهمت، يوسف آيينه، سيد حبيب الله بهجت و چندتن ديگر نام برد. قطعۀ ادبي شايد تلاشي بود در جهت سرايش شعر بيوزن. شايد بتوان گفت نوشتن قطعه ادبي در افغانستان مقدمه يا مدخلي بوده بر شعر سپيد يا شعر بيوزن. چنين گرايشي ممكن زير تاثير ترجمه هاي بوده است كه از شاعران غربي در كشور صورت ميگرفت. به همين گونه يك چنين ترجمه هايي از كشور ايران و بيشتر ترجمه هاي شجاع الدين شفا و حسن هنر مندي به افغانستان ميرسيد، اكثراً اين ترجمه ها گونه شعر بيوزن را داشتند.
من باری از استاد واصف باختری که به حق یکی از نخستین پیشگامان شعر سپید در کشور است، شنیدم که او شعر سپید را با چنین تجربۀ آغاز کرده است. استاد لطیف ناظیمی، داکتر رویین، رفعت حسینی ازشمارآن شاعرانی اند که در دهۀ پنجاه به سرایش شعر سپید پرداختند. شعرسپید درافغانستان در دهۀ شصت تشخص بیشتری پیدا کرد و موج تازۀ از شاعران شعر سپید به میدان آمدند که می توان از لطیف پدرام؛ قهار عاصی؛ شجاع الدین خراسانی، افسر رهبین، لیلاصراحت، سمیع حامد، ثریا واحدی، قربان علی همزی و چند تن دیگر نام برد. البته شعر سپید به مقایسه ء شعر نیمایی این برتری را دارد که شاعر در قید هیچ گونه وزنی نیست . ولی همین امتیاز و برتری خود بزرگترین مشکل را برای شاعر به وجود می آورد. در حقیقت سنگینی شعر سپید از بی وزنی آن آغاز می یابد. برای آن که در شعر بی وزن یا به اصطلاح مروج آن شعر سپید چیز به نام وزن وجود ندارد و این کمبود را باید جبران کرد. حالا شاعر چقدر اندیشه؛ عاطفه و حس تازه دارد که آن را با استفاده از یک زبان پویا ، متحرک و آهنگین در تصاویر روشن و زنده بیان کند تا خواننده از کمبود وزن احساس خسته گی نکند . این کار ساده یی نیست . می خواهم یک بار دیگر بگویم که سرایش شعر بی وزن دشوار تر از سرایش هر نوع دیگر آن است وبسیاری ها کور خوانده اند که با نوشتن جمله های زیر به زیر فکر می کنند که گویا پست مدرنیست شده اند. نمی دانم چرا بر این عقیده ء خود این قدر پا فشاری می کنم که رسیدن به شعر سپید به اصطلاح اهل کامپیوتر همان شارت کت ادبیات نیست و شاعر باید تجربه های درخشانی در زمینه های شعر کلاسیک ونمیایی داشته باشد . اساساً زبان هر شاعری زبان شعر سپید نیست . همانگونه که با هر نثری نمی توان رمان نوشت به همانگونه با هر زبان شعری هم نمی توان شعر سپبد گفت. سرایش شعر سپید به حرکت کردن به روی یک ریسمان باریک شباهت دارد که هر آن امکان فرو افتادن آن موجود است . در این جا نیز این امکان وجود دارد که شاعر نهایتاً به نام شعر سپید سر از نثر ادبی درآورد. چنان که بسیاری ها چنین کرده اند.
مریم: احمد شاملو در زمینه وزن شعر چنین اظهار نظر نموده است « مطلقاً به وزن به عنوان یک چیز حتمی و ذاتی شعر اعتقاد ندارم، وزن ذهن شاعر را منحرف میکند در را بروی بسیاری کلمات می بندد نظرشما در مورد چیست؟
پرتو: سخن شاملو به جای خود بسیار دقیق است گاهی وسوسهء وزن سبب میشود که تخیل شاعر ، هم صدمه ببیند ، وقتی نیما میگوید : شعر کلاسیک از چپ به راست نوشته میشود ، به این معنا است که اگر قافیه با سنگ ختم شده است ، حالا شاعر تخیلش را از یکی از واژه های هم قافیه با سنگ آغاز می کند. مثلاً او به واژه های مانند جنگ، زنگ میندیشد و برای آن ها مضمون سازی میکند. تازه این مضمون را باید در وزن نیز ارائه کند. از چنین مسایلی که بگذریم حالا چه در ایران و چه در افغانستان شعر بی وزن یک جریان بزرگ ادبی است و شاعران این روزگار دیگر به فرم های کلاسیک رغبتی چندانی نشان نمیدهند. همانگونه که در یک شعر کلاسیک اشکال وزنی خود نقیصه است به همان گونه در شعر بی وزن اندیشیدن به وزن کار بیهوده یی است. در شعر سپید گاهی بنا برخصوصیت ذاتی زبان فارسی دری، پدید آمدن جمله های وزن دار است که شاعر را بامشکل رو به رو میکند. بعضی از شاعران طرفدار موجودیت حتی یک جملۀ باوزن هم در یک شعر بی وزون نیستند، اما شمار دیگری بر این باوراند که آمدن جمله های موزون در یک شعر بی وزن به ساخت آوایی زبان فارسی دری تعلق دارد بناً نباید در این زمینه بسیار سختگیری کرد. شاملو از پایه گزاران شعر بی وزن است. حتی فکر میشود که او پس از سرایش شعرهایش، شماری از جمله های را که به گونۀ موزون در شعر پدید آمده اند، شکستانده و آن ها را به گونۀ بی وزن در آورده است. این سخن کاملاً پذیرفتنی است که اندیشیدن در هنگام آفرینش به وزن و واژه، جریان آفرینش را صدمه می زند. من باور دارم که شاعران بزرگ کلاسیک با آن که تمام آفریده های شان در وزن است؛ ولی در هنگام آفرینش به وزن نیندیشیده اند. مولانا از شمار چنین شاعرانی است . البته شاعرانی هم هستند که تمام قدرت خود را در بازی با واژه گان و سرایش در اوزان دشوار و قوافی تنگ به نمایش گذاشته اند . بدون تردید این گونه شاعران پیش ازآن که شعر بگویند علاقه دارند تا قدرت ادبی خود را به نمایش بگذارند . البته شعر میدان بازی با واژه ها نیست. بلی شماری از منتقدان وزن و قافیه را از اجزای اصلی شعر نمی دانند، بلکه شعر را کلام مخیل می دانند که باید در خواننده ایجاد تخِیِل کند. بااین حال این اضافه ازهزار سال است که حله ء شعر شکوهمند فارسی دری در کارگاه وزن تنیده شده است.
مریم: مگویند : عنصر خیال به شعر زیبائی ویژه یی می بخشد خیال وسیله یست که عواطف انسان ذریعه آن به مخاطب انتقال میابد ، پس ممکن است بپرسیم از دیدگاه شما عنصر خیال چیست ؟
پرتو: عنصر خیال برای آفرینش های هنری و ادبی امر الزامی و ضروریست. آن که خیالی ندارد نمی تواند بیافریند. تخیل همان نیروی است که دریافت ها، احساس ها، عواطف، اندیشه ها و خاطرات پراگندۀ آفرینشگر را که مربوط به زمانها و مکان های گوناگون است در لحظۀ آفرینش به هم در می آمیزد و ازهمین آمیزش است که تصاویر شعری پدید می آيد. بدون قدرت تخیل نه تشبهی پدید می آید، نه استعاره یی و نه هم اشکال پچیده تر تصویر مانند سمبول و اسطوره.
مثلاً وقتی خواجۀ رندان حافظ می گوید:
چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید
زباغ عارض ساقی هزار لاله بر آید
بیرون از این شعر آفتاب، می، مشرق، پیاله، باغ، عارض، ساقی و لاله واژه های با هم بی ارتباط اند و هر کدام مفهو م جداگانه خود را دارند این که این مفاهیم پراگنده در این شعر چرا این گونه زیبا در کنار هم نشسته و در کلیت یک مفهوم بزرگتر را پدید آورده اند، نتیجۀ کار تخیل است.
مریم: چند نوع موسیقی را در شعر می شناسید؟
پرتو: عمدتاً می توان از سه نوع موسیقی در شعر سخن گفته اند:
یک موسیقی کناری مثلاً در آغازین بیت مثنوی معنوی می بینیم:
بشنو ازنی چون حکایت می کند
ازجـــــــدایی ها شکایت می کند
در این بیت هم آهنگی صدا هایی را که واژه های همقافیه و ردیف ها پدید آورده اند موسیقی کناری میگویند. نوع دیگرهمان موسیقی درونی است که به سبب موجودیت قافیه های درونی درشعر پدید می آید. نمونۀ از دیوان شمس:
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
نفسی رهـــزن و غــــولم نفسی تـــند و ملولم
نفســــی زین دو بـــرونم کـــه بر آن بام بلندم
نفسی هـــــمرۀ مــــاهــــم نفســــی مست الهم
نفسی یوسف چـــــاهم نفسی جمـــــله گــزندم
نوع سوم بر میگردد به همخوانی یا به هم آهنگی و ترکیب صدا ها در شعر. این نوع موسیقی چنان با ذات شعر درهنگام آفرینش در می آمیزد که دیگر نمی توان آن را ازشعر جدا کرد. مشلاً در این مصراع حافظ:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
موجودیت چند صدای شین و آن هم در آغاز کلمه ها نوع مو سیقیی را پدید آورده که با ذات شعر درآمیخته است. بازهم در بیت دیگر حافظ موجودیت چندین صدای الف چنان ترکیبی را پدید آورده است که ذهن خواننده همراه با شعر جاری میشود.
صبا به لطف بگـــو آن غــزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داد ه ای ما را
موسیقی که این گونه در شعر پدید می آید به همان هم آهنگی نت های موسیقی در یک آهنک و یا در یک سمفونی می ماند.
مريم: رگه هاي شعر معاصر در افغانستان از كدام زمان پديد آمده و چه فراز و فرود داشته است؟
پرتو: اين یک بحث بسیار دراز دامن است . پیشتر ازاین در پیوند به شعر سپید پرسشی داشتید که چیزهای گفته شد. این جا به گونۀ فشرده میخواهم بگویم که باید نسختین رگه های شعر معاصر افغانستان را در نشریۀ شمس النهار جستجوکرد و اما به گمان من پیدایی جنبش مشروطیت در شکل گیری شعر معاصر افغانستان نقش بسیار سازنده دارد. دراین دوره شعر اقغانستان از نظر مضمون متحول گردید و موضوعات اجتماعی- سیاسی در شعر جای موضوعات کهنۀ عاشقانه و تکراری را گرفت و شماری ازشاعران پیشگام و مطرح روزگار به بیان رویداد های زنده گی زمان خود پرداختند و خواستند با زمان خود معاصر باشند . در این دوره نقش محمود طرزی بسیار برجسته است او شاعران را تشویق می کرد تا شعر را در خدمت پشرفت جامعه قرار دهند. هرچند شعر افغانستان در دوران مشروطیت از نظر ساختار، تحولی قابل توجهی نداشت با این حال همین تحول در مضمون خود می تواند یکی از زمینه های گسترده ء تحول شعر فارسی دری در دهه های بعدی به حساب آید. چنان که بعداً در دهۀ سی و چهل است که نمونه های شعر نیمایی در مطبوعات کشور دیده میشود. نخستین کتابی که نخستین نمونه های شعر نیمایی افغانستان در آن به چاپ رسیده است شعر های نو یا نوی شعرونه نام دارد که در آن نخستین تجربه های شعر نیمایی افغانستان در زبان فارسی دری و پشتو به چاپ رسیده است. البته شعر نیمایی در افغانستان در دههء پنجاه و شصت به مدارج بلندتر ی از زیبایی دست یافت.
مريم: آيا ما ادبيات معاصر خود را تا كنون به جهان معرفي كرده ايم؟
پرتو: به هیچ صورت نه! در اين زمينه ما بسيار عقب مانده ایم، تنها آثار معدودی از شمار معدود شاعران و نویسنده گان کشور به زبان های غربی ترجمه شده است. چنین است که ادبیات ما نه تنها در سطح جهان؛ بلکه در سطح منطقه نا شناخته مانده است. در این زمنه هیچ برنامۀ مشخصی به وسیلۀ هیچ نهاد فرهنگی روی دست گرفته نشده است. تصور من این است که ادبیات معاصر افغانستان بسیار غنی و قابل توجه است. افغانستان معاصر را نمی توان بدون ادبیات معاصر آن شناخت.
مريم: عده يي ( شعر مقاومت ) بيرون مرزي را شعر مقاومت نمي شارند؛ بلكه شعر درون مرزي را ( شعر مقاومت ) ميدانند شما در مورد چه نظر داريد ؟
پرتو: در اين باره ديدگاه هاي بسيار متفاوتی وجود دارد، تعدادی باور دارند كه شعر مقاومت در ادبيات يك كشور زماني آغاز ميشود كه كشور مورد تهاجم و تجاوز نيروهاي بيگانه قرار گیرد این دوستان آغاز شعرمقاومت در افغانستان را پس هجوم شوروی ها می دانند. ولي اعتقاد من چنین است، كه شعر مقاومت به نوعی در طول تاريخ ادبيات ما وجود داشته، چون هميشه تجاوز بوده و شماری از شاعران در مخالفت با دستگاه های حاکمه با شعر و سخنان خود و با پرخاش روشنفكرانۀ خود در برابراستبداد ايستاده اند و شعر شان پيامی بوده است براي مقاومت و براي عدالتخواهي. مثلاً زمانی که حنظلۀ بادغیسی در اوایل سده سوم هجری در زمان استیلای عرب می سراید:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن زکام شعر بجوی
یا بزرگی و عزو نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
او دیگر یک شاعر مقاومت است، یک شاعر سیاسی است . با این حال بحث شعر مقاومت و یا اصطلاح شعر مقاومت ، بحث سده ء بیستم است. تجربۀ ادبيات فلسطين نشان میدهد که شعر مقاومت فلسطين هم در حوزه هاي زیر تسلط اسراييل قامت بر افراشت، و هم در حوزه هاي بيرون از تسلط اسراییل یعنی در تبعید. در افغانستان نیز می تواند همین گونه باشد؛ ولی شماری از دوستانی كه کشور را ترک کردند و در بیرون مرز ها به آفرینش های ادبی پرداختند به این پندار اند که گویا ازاین نقطه نظر در داخل کشور چیزی وجود ندارد . چون آنها می دانند که چه استبدادی در کشور حاکم بود! از نظر این دوستان شعر مقاومت افغانستان برخاسته از حوزۀ پاکستان و ایران است. هرچند شاعران جهادی درپاکستان سروده های خود را ( که بخشی بزرگ آن را به مشکل می توان شعر گفت ) شعر جهادی می خوانند. برخلاف شماری هم بر این باوراند که نمونه های زیادی از شعر مقاومت در داخل کشور و در زیر همان حاکمیت خونین آفریده شده است؛ اما بنابر موجودیت همان استبداد و سانسور دولتی، شعر در داخل کشور با ابهام بیشتری آمیخته است. در حالی که شاعران در بیرون کشور امکان آن را داشتند تا روشن تر و آزادانه تر بسرایند .اگر شاعر بیرون مرزی در هوای وطن می سوخت دست کم دستگاه شیطانی خاد او را سایه وار تعقیب نمی کرد. شاعران در داخل کشور استبداد را با جان خود لمس کرده اند و درد مستقیم خود را سروده اند . در حالی که بخشی از شعر ما در بیرون کشور نوعی دلتنگی برای وطن است یا نوع ادا کردن دین وطن است که چنین چیز های نمی تواند شعر مقاومت باشد. شعر مقاومت افقانستان در داخل و خارج کشور به پژوهش گسترده یی نیاز دارد. ما باید به ویژه گیهای شعر مقاومت خود دست یابیم. شاعرانی را که شعر مقاومت گفته اند بشاسیم. ما در این زمینه هنوز دربند تعارف و پیوند های رفیقانۀ خودیم.
مريم: در موقعيت كنوني وضعيت شعر و ادبيات در مطبوعات را چگونه مييابيد؟
پرتو: روزگاری شاعر شهید سرشار روشنی، شاعری که بیرحمانه در زندان خاد به اثر شکنجه شهید شد گفته بود که :
شعر را مقدار جنس کاه نتوان یافتن
این شعر بیشتر از هر زمانی دیگر با وضعیت کنونی ما صدق میکند.
بسیاری از نشریه ها دُکان روزی اند. نه به آنچه که می گویند باور دارند و نه هم هدف و باور راستینی دنبال میکنند. تلویزیون ها و رادیوها برنامه های جالبی هنری – ادبی ندارند. اساساً تلویزیون های خصوصی با ادبیات میانه یی ندارند چون برای آن ها برنامه های ادبی پول ساز نیست. کاش مصیبت آن ها در همین جا ختم میشد. اکثریت گوینده گان این رادیوها و تلویزیون ها حفیظ الله امین های زبان اند. با هر جمله یی که میخوانند چندین کلمه را چندین بار از پشت سر حلال میکنند. دست کم در مورد زبان فارسی دری چنین است. من ازاین رادیو ها و تلویزیون ها زبان اصیل فارسی دری را کمتر میشنوم. ظاهراً گوینده گان اصلی این زبان از میدان بیرون رانده شده اند. به گمانم برنامه چنان است که تا چند سال دیگر زبان جعلی را به ما تحویل خواهند داد و ما را ازاین نقطه نظر به خود کفایی فرهنگی خواهند رساند. آفرینش های قابل توجهی در مطبوعات دیده نمی شود . شاعر و نویسند ه در جامعه احساس موجودیت اجتماعی نمی کند . برای آن که در بازار آزاد دموکراسی ما کالای فرهنگ خریداری ندارد . بازار آزاد ما به تعبیر همان شعرمعروف خواجۀ رندان، طفل یک شبه يی است که راه صد ساله زده است. فکر نمیکنم در چنین بازار آزادی دیگر کسی پیدا شود تا از نظم یا نثر کاخ بلندی آباد کند. چون میداند که چنین کاخهای را هیچ سازمانی به چندین هزار دالر به اجاره نمیگیرد. فشار زنده گی اکثریت شاعران را به شغل های رانده است که با ادبیات و آفرینش ادبی میانه یی ندارند.
محترم پرتو نادري از صحبت شما جهان سپاس از اين كه وقت گرانبهاي خويش برای خواننده گان مجله مريم وقف نموديد، از شما اظهار تشكر مينمايم، كامگار و پيروز باشيد!